۵ آذر ، نمایش کرگدن!

 

به گزارش باشگاه خبرنگاران از روابط عمومی مجموعه تئاترشهر، با پایان گرفتن نمایش "مهمانسرای دو دنیا" به کارگردانی سهراب سلیمی نمایشنامه "کرگدن" نوشته یوجین اونیل به کارگردانی فرهاد آئیش در تالار اصلی روی صحنه می‌رود.
مهدی هاشمی، شهاب حسینی، آتنه فقیه نصیری، احمد ساعتچیان، مائده طهماسبی، رامین ناصرنصیر، صابر ابر و فرهاد آئیش بازیگران اصلی این اثر نمایشی هستند که از تاریخ یاد شده ساعت 19 در تالار اصلی روی صحنه می‌رود.
محسن شاه ابراهیمی طراح صحنه و لباس، علی هاشمی دستیار اول و برنامه‌ریز، کاوه قاسم‌زاده دستیار دوم کارگردان، هدی اربابی منشی صحنه، محمد فرشته‌نژاد آهنگساز و شکوفه هاشمیان به عنوان عکاس، افرادی هستند که آئیش را در این اجرا یاری می‌دهند.   

لازم به ذکر است که نمایش کرگدن 45 اجرا دارد.


 

نمایش «کرگدن» به کارگردانی فرهاد آییش با اجرای ترانه هایی از افشین یدالهی به صحنه می رود. محمد فرشته نژاد که به عنوان آهنگساز، خواننده و بازیگر در اجرای این نمایش حضور دارد دراین باره به خبرگزاری دانشجویان، گفت: «در حال حاضر سرگرم ساخت ملودی های این نمایش هستم و قرار است برای دو ملودی ما، ترانه هایی توسط افشین یدالهی سروده شود.» او ادامه داد: «این ترانه ها در آغاز و وسط نمایش و توسط بنده اجرا می شود، ضمن این که در اجرای این نمایش برای نخستین بار روی صحنه آکاردئون می زنم.»
فرشته نژاد درباره دیگر ویژگی های ساخت موسیقی این نمایش هم توضیح داد: «با توجه به ویژگی های نمایش کرگدن و حضور کرگدن روی صحنه، صداها و افکت های ویژه ای را طراحی کرده ایم و علاوه بر آن از آثار دوستان صدابردار و آهنگساز هم استفاده می کنیم به گونه ای که در کنار موسیقی کوبه ای، سوئیچ هایی در پشت صحنه تعبیه می شود و این افکت ها و صداها از طریق این سوئیچ ها اجرا می شوند و این اتفاق برای نخستین بار در تئاتر رخ می دهد.» فرهاد آییش این روزها تمرینات نمایش جدید خود را با حضور بازیگرانی همچون مهدی هاشمی، مائده طهماسبی، احمد ساعتچیان، آتنه فقیه نصیری و شهاب حسینی انجام می دهد. این نمایش با بازنویسی فرهاد آییش از پنجم آذرماه در تالار اصلی تئاترشهر به صحنه می رود.

گزارشی از تمرین نمایش «کرگدن» ۱

گزارشی از تمرین نمایش «کرگدن» نوشته اوژن یونسکو به کارگردانی فرهاد آییش

در میان مسخ شدگان  


ندا طیبی/روزنامه اعتماد : اوژن یونسکو محبوب ترین نویسنده فرهاد آییش نیست اما از همه نمایشنامه نویسان دیگر به او نزدیک تر است. آنچنان که آییش نوع طنز، تخیلات و دیدگاه های او را بسیار نزدیک به خود می بیند. با این حال «کرگدن» انتخاب صد درصد فرهاد آییش نیست، در جلسه دوستانه یی که میان مدیر پیشین تئاتر شهر و آییش در مورد اجرای نمایشی در تالار اصلی تئاتر شهر برگزار شد، هر دو طرف به این نتیجه رسیدند که «کرگدن» اجرا شود. موضوع بر سر اجرای نمایشی بود که بتواند در کنار تماشاگران همیشگی تئاتر، تماشاگران عام تر را هم به تئاتر شهر بکشاند و چه گزینه یی مناسب تر از فرهاد آییش که پیش از این بارها موفقیت خود را در اجرای چنین آثاری ثابت کرده است و این گونه بود که آییش دست به کار بازنویسی نمایشنامه یونسکو شد.

---

یک اتاق است و یک پنجره و «دودار» که می رود تا تنها «برانژه» و «دیزی» بمانند و آخرین لحظات نمایش «کرگدن» را رقم بزنند. مهدی هاشمی بعد از 10 سال که از اجرای «کارنامه بندار بیدخش» بهرام بیضایی می گذرد، به دعوت فرهاد آییش آمده تا نقش «برانژه» را بازی کند. آتنه فقیه نصیری اما اولین بار است که حضور در یک گروه تئاتری را تجربه می کند، بازیگری که قرار است «دیزی» نمایش «کرگدن» باشد.

«دودار» می رود، همان مردی که عاشق بود و آنقدر خجول که هرگز نتوانست عشق خود را به «دیزی» ابراز کند و حالا «دیزی» می ماند و «برانژه» تا حادثه عشق را ظرف 30 ثانیه تجربه کنند و سقوط آن را در عرض 15 دقیقه، آنها فشرده یک زندگی 25 ساله را در 15 دقیقه تجربه می کنند و از عشق به جدایی می رسند...

آنچه آنان را به یکدیگر پیوند می دهد، ترس است. آییش از بازیگرانش می خواهد که این ترس را در بازی خود داشته باشند.

دیزی از زیستن در یک جهان تخیلی می گوید؛ جهانی به دور از کرگدن ها با تمام واقعیت شان و برانژه می خواهد از او دفاع کند هر چند به نظر دیزی نیازی به این کار نیست.

در طول مکالمه عاشقانه آن دو صدای «کرگدن ها» از بیرون به گوش می رسد، صدایی که گاه شدت و ضعف پیدا می کند و حالا با زنگ تلفن است که همه چیز به گونه یی دیگر اتفاق می افتد، زنگ قوی و شدید تلفن که آغازگر حادثه یی بزرگ است... دیزی مدام از برانژه می خواهد تا این زنگ را بی پاسخ بگذارد و تلفن را جواب ندهد، هراس او از واقعیت بیرون است اما برانژه می خواهد بداند که دوروبرش چه می گذرد و این نقطه آغاز جدایی است... عشق در همان لحظه شکل گیری زیر سوال می رود. مهدی هاشمی با پیشینه تئاتری قدرتمندی که دارد، همچنان دقیق است و موشکافانه کار می کند. او از مدت ها پیش به فرهاد آییش علاقه مند بوده است؛ «شخصیتش را خیلی دوست دارم. تجربیات متفاوتی در داخل و خارج از کشور دارد و از کارگردان های متعادلی است که با آگاهی که به فرهنگ جهانی تئاتر دارد می تواند هم تماشاگران را به دیدن کارش مشتاق کند و هم مسوولیت هنری خود را در برابر تئاتر انجام دهد و به همین خاطر بود که وقتی این پیشنهاد مطرح شد، همه گونه از آن استقبال کردم. با شوق تمام تمرین می کنم و امیدوارم این اثر بدون کم و کاستی اجرا شود و به عنوان یک تئاتری قدیمی که حال بیشتر درگیر کار تصویری هستم، بتوانم این وظیفه را در این سن انجام دهم.»

سرانجام «دیزی» هم طاقت نمی آورد و مانند «برانژه» از پنجره به بیرون نگاه می کند، نگاهی طولانی و حالا «دیزی» است که «کرگدن»ها را عادی می بیند و خودشان را غیرعادی. در جهانی که همه مسخ شده اند، «دیزی» هم می خواهد مانند دیگران باشد. آنچه در چشم «برانژه» حرکاتی وحشیانه است در چشم او رقص زیباست و صدایی که در گوش «دیزی» آواز است در گوش برانژه، خرناسی کریه... دیزی هم می خواهد کرگدن شود و وای به حال کسی که بخواهد اصالت انسانی اش را حفظ کند و این فرد «برانژه» است، مردی که تنها می ماند.

مهدی هاشمی نقش مردی تنها را بازی می کند که می خواهد در برابر هجوم آنچه نادرست است، ایستادگی کند و شکست او حتمی است؛ «از زمان هجوم نازی ها این گونه افراد در آلمان یا در دیگر کشورها وجود داشته اند، افرادی که در برابر هجوم نادان ها و زیر سلطه شعارها و آرمان ها، نابود شده اند و این یک تراژدی است هر چند نمایشنامه ظاهری کمیک دارد اما در واقع یک کمدی تراژیک است؛ نمایشی که جزء آثار کلاسیک است و در هر نقطه جهان که اجرا شود، تماشاگر را به فکر وامی دارد تا خود و اطرافش را دوباره ببیند و موقعیت خود را در اجتماعی که در آن زندگی می کند بهتر درک کند و بتواند راه آینده اش را تشخیص دهد.»

---

از همان آغاز که بحث اجرای نمایش «کرگدن» مطرح شده بود، فرهاد آییش اعلام کرد من کرگدن خودم را اجرا می کنم. آییش معمولاً نمایشنامه های خودش را اجرا می کند اما او هم مانند بسیاری از کارگردان های مولف دیگر که در این سال ها دست به اجرای متون خارجی زده اند، نمایشنامه یونسکو را اجرا می کند؛ متن آماده یی که مورد علاقه ام باشد، نداشتم. کرگدن نه پیشنهاد من بود و نه مدیریت تئاتر شهر، دنبال نمایشی بودیم که تماشاگران عام و خاص را جذب کند و هر دو با هم به این ریتم رسیدیم. نمایشنامه را دوباره نویسی کردم و حالا دیگر نمی توان گفت که این کرگدن مال یونسکو است، هم مال من است هم مال او. تغییرات زیادی اعمال کرده ام، نمایشنامه من است که یونسکو آن را دزدیده،»

این نمایش از نظر دراماتورژی و دیالوگ نویسی و قصه گویی اثر فرهاد آییش است اما او از نظر مفاهیم و ساختار به متن یونسکو وفادار مانده است و این وفاداری تا آنجاست که نمی خواهد چیزی از تفسیرهای گوناگون یونسکو در این اثر بکاهد.

او به بازیگرانش می گوید مسخ شدن در این نمایشنامه می تواند ابعاد گوناگونی داشته باشد و فراتر از فاشیسم، مسخ انسان در برابر صنعت و ماشینیزم را هم در بر بگیرد.

«کرگدن» البته اولین متنی نیست که آییش از یونسکو اجرا می کند. او در اجرای «کمدی شام آخر» هم به نوعی از «آوازه خوان طاس» این نویسنده بهره گیری کرده بود.

او اما هنوز درباره برخی از جزئیات و ریزه کاری ها تصمیم قطعی نگرفته است و نمی تواند درباره این نکات به بازیگرانش نظر قطعی بدهد. آنها همچنان سرگرم چالش با این ظرافت ها هستند و آییش که به جزئیات اهمیت بسیاری می دهد علاقه مند به این چالش هاست. بزرگ ترین چالش آنها باورپذیری تغییر شخصیت «دیزی» به شکل گیری سریع عشق و فرود ناگهانی آن است و این چالش برای مهدی هاشمی هم همچنان وجود دارد.

---

دیگر دیزی هم با گروه «کرگدن ها» همساز شده است؛ دختری جوان که حالا ظرافت های زنانه خود را از دست داده و به رنگ کرگدن درآمده. آتنه فقیه نصیری هم در کارش جدی است و پیگیر، در اولین تجربه تئاتری اش به دنبال فضایی متفاوت است، فضایی که شنیده می تواند در بالا بردن سطح کیفی کار بازیگر بسیار اثرگذار باشد و حالا بعد از سال ها کار تصویری در حال تجربه حس تازه یی است؛ «چه بخواهیم و چه نخواهیم بعد از سال ها کار تصویری، این کار قدری یکنواخت می شود و کم کم دچار نوعی فرسایش می شویم اما آنچه را که درباره تئاتر شنیده بودم که می تواند حس تازه یی به بازیگر بدهد، حس می کنم، احساس اینکه از نو شروع کرده ام و این زیباست.» دیزی را دختری می بینید که در طول نمایش در مسیر اتفاقاتی که در اطرافش می گذرد، دچار تغییر و تحول می شود و امیدوار است بتواند با انجام برنامه ریزی های لازم این تغییر و تحولات را در مسیری که مورد نظر آییش است به بهترین شکل اجرا کند.

فقیه نصیری پیش از این هم پیشنهادهای دیگری برای حضور در تئاتر داشته اما آنچه این بار موجب پذیرش پیشنهاد فرهاد آییش شده، سابقه و کارنامه این هنرمند است؛ «همیشه هر دو وجه را در آثارش رعایت می کند، هم مخاطب را حفظ می کند و هم معیارهای هنری را و برایم خیلی جذاب بود که نخستین تجربه تئاتری ام با چنین هنرمندی باشد، کسی که حس اعتماد بازیگر را به خودش جلب می کند و به او جرات رفتن روی صحنه را می دهد. می توانم خود را به او بسپارم چون می دانم کارش سطح کیفی قابل قبول و خاص خود را دارد.»

او در مورد برخورد تماشاگران چندان نگران نیست؛ «تماشاگر هر یک از مدیوم های تئاتر یا تصویر، صرف نظر از سطح فرهنگی خاصی که دارد، خیلی صادقانه با کارها برخورد می کند بنابراین درباره قضاوت مردم نگران نیستم. معمولاً منتقدان هستند که کمی نگران کننده اند چون تعدادی از آنها به دلیل گرایش یا علاقه یی که به گروهی دارند یا ندارند، از قبل نقدهایشان را نوشته و کنار گذاشته اند و این هم اجتناب ناپذیر است، به هر حال سلیقه دخیل است اما نمی توانم خیلی به حسن نیت آنان در نقدهایشان اطمینان داشته باشم.»

---

در میان دسته بزرگ کرگدن ها دیگر نمی توان تشخیص داد که «دودار» کدام است و «ژان» کدام یا «بوتار»، همه یک شکل هستند و هم نوا. احمد ساعتچیان بازیگری است که پیش از این هم در نمایش «کرگدن» بازی کرده است. او در نمایشی که توسط وحید رهبانی به صحنه رفت، نقش «ژان» را بازی کرده بود، دوست منضبط «برانژه» که مدام تلاش می کرد دوست دائم الخمر خود را هدایت کند اما در چند لحظه تمام ارزش های مورد نظرش را کنار گذاشت و مسخ شد.

ساعتچیان با این نمایش نخستین همکاری تئاتری خود را با فرهاد آییش انجام می دهد. او در نمایش وحید رهبانی نقش دودار را بازی کرده بود و این بار نقش «ژان» را با نگاه آییش بازی می کند و آنچه برایش جذابیت دارد برخورد این کارگردان با پرسوناژ است؛ «در نگاه اول با پرسوناژ خیلی راحت برخورد می کند. خیلی درگیر مسائل فلسفی نمی شود. کلیتی از نقش را ارائه می کند و بعد این امکان را فراهم می کند تا بازیگر خود وارد جزئیات شود. دست بازیگر را باز می گذارد تا بتواند نقش را تحلیل کند.»

نکته جذاب دیگر در این نمایش برای ساعتچیان که پیش از این با بازیگرانی همچون رضا کیانیان، هما روستا و همین طور پانته آ بهرام و پیام دهکردی همبازی بوده است، بازی در برابر همبازی بسیار خوبی به نام مهدی هاشمی است؛ چیزی که برای او همچون آرزویی دوست داشتنی است؛ «هرگز تصور نمی کردم در تئاتر با ایشان همبازی شوم. پیشینه تئاتری او به خوبی پیداست. توجه بسیاری به جزئیات دارد و بده بستان بسیار خوبی با بازیگر رو به رویش برقرار می کند. جزء آن دسته از بازیگرانی است که فضا را برای بازیگر مقابلش فراهم می کند و این جزء ویژگی هایی است که برای هر بازیگر بسیار جذاب و آموزنده است. در کنار جذابیتی که کاراکتر «ژان» دارد، اینها همه جزء زیبایی های بودن در این گروه است.»

---

هفت هشت بازیگر دور هم نشسته اند، مائده طهماسبی، مهدی هاشمی، آتنه فقیه نصیری، صابر ابر، شهاب حسینی و... در میان این گروه فرهاد آییش نشسته و بازی بازیگران گروهش را زیر نظر دارد.

بوتار، دودار، برانژه و دیزی... همه هستند، موضوع بر سر کرگدن شدن آشنایان است. زنی که شوهرش کرگدن شده، با ترس و لرز این موضوع را بازگو می کند، او ترجیح می دهد خودش هم کرگدن شود و به شوهرش بپیوندد. آنچه بیش از هر چیز دیگری جلب توجه می کند بازی مائده طهماسبی در نقش «دودار» است؛ همان مرد خجولی که هرگز توانایی ابراز عشقش را نداشت.

آییش در ترکیب بازیگران این نمایش از افراد متفاوتی استفاده کرده است؛ دوقلو، کوتاه قد بلند همت، نقش های زن و مرد را همه عوض کرده است؛ طهماسبی نقش «دودار» را بازی می کند و رامین ناصرنصیر نقش زن خانه دار را . البته ممکن است این نقش ها با هم جابه جا شوند اما علاقه اولیه آییش این گونه است؛ «این انتخاب بازیگر برای این بود که از کلیشه های همیشگی فرار کنیم چون در این اثر با یک شهر واقعی روبه رو نیستیم، شهری است که مردمانش به کرگدن تبدیل می شوند و لازم نیست کاراکترها واقعی باشند. این جابه جایی به نوعی با ذهن مخاطب بازی می کند، بازی طنازانه یی است که مفهوم خاصی هم در آن نیست، برای این نمایش که قرار است طنز داشته باشد، چالش برانگیز و جذاب است.»

مائده طهماسبی پیش از این هم نقش کاراکترهای مرد را بازی کرده اما در آلمان و این نخستین بار است که در ایران دست به چنین تجربه یی می زند؛ «این چالش را دوست داشتم. از اول قرار بود نقش «دیزی» را یک خانم جوان تر بازی کند، به جز ژان و برانژه، دیگر کاراکترهای مرد، «دودار» و «بوتار» بودند. اول قصد داشتیم هر دو نقش را دو زن بازی کنند اما بعد قرار شد بوتار را شهاب حسینی بازی کند و من و رامین ناصرنصیر نقش «دودار» و «زن خانه دار». البته قرار نیست یک شب در میان نقش ها را بازی کنیم. ترجیح اولیه ما عوض کردن نقش هاست.»

چیدمان نمایش به گونه یی است که افراد مختلف جامعه را روی صحنه می بینیم؛ ناشنوا، نابینا، کوتاه قد بلند همت و.... اینها چیدمان تصویری جذابی را پیش روی تماشاگران قرار می دهد. حضور این افراد در کنار کرگدن هایی که در حال ساخته شدن است با پوست ها و ماسک هایشان و با شنیده شدن صداهای گوناگونی که توسط محمد فرشته نژاد طراحی می شود، همه در جهت انتقال بهتر این اثر نمایشی به تماشاگر مورد استفاده قرار می گیرند.

محمد فرشته نژاد که او را به عنوان آهنگساز می شناسیم در کنار حرفه اصلی خود، به عنوان بازیگر و خواننده هم در این اثر نمایشی حضور دارد. او اصوات خاصی را طراحی کرده که توسط سوئیچ هایی که پشت صحنه قرار می گیرند، شنیده می شوند؛ اتفاقی که برای نخستین بار در تئاتر تجربه می شود. صداها براساس ویژگی های «کرگدن» طراحی شده، صدای دویدن، خرخر کردن، فریاد و جیغ و...

فرشته نژاد در اجرای این نمایش برای نخستین بار روی صحنه آکاردئون می زند و می خواند؛ «برای این کار دو قطعه شعر داریم. در آغاز و در وسط نمایش. اما موسیقی پایان کار شبیه کارهای واگنر است. یک حرکت دسته جمعی، نوعی فریاد مقاومت که در اوج و عظمت همراه با ارکستر و آکاردئون به پایان می رسد.»

---

برای علاقه مندان آثار آییش قابل پیش بینی بود که این کارگردان در اجرای جدیدترین نمایش خود نیز در کنار بازیگران همیشگی تئاتر به سراغ بازیگرانی برود که به واسطه حضورشان در کارهای تصویری برای مخاطبان عام تر تئاتر، شناخته شده تر هستند. او البته در کنار این بازیگران به سراغ بازیگر قدیمی تر تئاتر می رود که در این مدت کمتر در تئاتر حضور داشته اند؛ علی نصیریان در نمایش های «پنجره ها» و مهدی هاشمی در نمایش «کرگدن» دو نمونه از این بازیگران هستند. و حال این گروه ترکیبی است از نسل قدیمی تر و جدیدتر بازیگران تئاتر در کنار بازیگران آثار تصویری. آنچه در این میان دارای اهمیت است، علاقه همه این اعضا به بودن و کار کردن در این گروه است. شهاب حسینی هم یکی از بازیگرانی است که با این نمایش نخستین تجربه حرفه یی خود را در تئاتر به انجام می رساند.

او نیز همچون دیگر بازیگران به محض دریافت پیشنهاد بازی در نمایش جدید فرهاد آییش، این دعوت را پذیرفت تا نقش «بوتار» را بازی کند. حسینی سال های 74 و 75 در دو نمایش «افسانه» (مینا ابراهیم زاده) و «بر کرانه باد» در جشنواره های دانشجویی و فجر بازی کرده بود. او که نمایش کمدی «شام اول، شام آخر» را یکی از زیباترین آثار نمایشی می داند. با آغوش باز این پیشنهاد را پذیرفت تا آموخته های خود را غنای بیشتری ببخشد؛« آمده ام تا یاد بگیرم، حس می کردم ظرف اندوخته هایم در حال خالی شدن است. می خواستم دوباره آن را پر کنم. می خواستم لذت بازیگری را تجربه کنم چون در سینما این فرصت نیست که عشق بازی کردن در لحظه و دریافت بازخورد آن را از سوی تماشاگر تجربه کنیم. این اتفاق حس بسیار خوبی به همراه دارد که تنها در تئاتر تجربه می شود. فرصت خوبی است برای من تا اندوخته هایم را در حوزه کارهای تصویری بازیابی کنم. البته باید فضا را خوب درک کنم و از خلاقیت های فردی و گروهی استفاده کنم تا نقش هر چه بهتر بازی شود. با در نظر گرفتن این نکته که تماشاگر تئاتر معمولاً دقیق است و کمتر کسی تنها برای تفریح صرف به دیدن تئاتر می آید. 

سایه وحشت در نیمه راه

«سوپراستار» اکران نمی‌شود، به جشنواره می‌رود !

در حالی که پیش ازاین قرار بود فیلم سوپراستار در اکران دوم عید فطر به نمایش در آید تهمینه میلانی خبر داد که اولین نمایش سوپراستار درجشنواره فیلم فجر امسال خواهد بود .
میلانی در گفت وگو با سینمای ما گفت :این فیلم برای حضور درجشنواره فیلم فجر آماده می شود.گفتنی است هدایت‌فیلم که پخش فیلم سوپراستار را به عهده داشت قصدداشت پس از اخذ پروانه نمایش در اولین فرصت این فیلم را اکران کند. 

 فیلم سینمایی «سوپر استار» اقتباسی از داستان «آگوستوس» نوشته هرمان هسه است و درباره زندگی بازیگر مشهوری است که دچار غرور شده اما ورود دختری نوجوان به زندگی‌اش او را متحول می‌کند. 

 نسرین مقانلو، لیلا زارع، فریبا کوثری، افسانه بایگان، شهاب حسینی،رضا رشیدپور و بازیگر نوجوان فتانه ملک محمدی در این فیلم ایفای نقش می‌کنند.


 

«علی اکبر ثقفی» تهیه‌کننده فیلم «سایه وحشت» در گفت‌وگو با خبرنگار سینمایی فارس، اظهار داشت: حدود 50 درصد از فیلمبرداری فیلم «سایه وحشت» گذشته است.
وی ادامه داد: امروز (جمعه) شهاب حسینی و ماه چهره خلیلی و شیلا خداداد جلوی دوربین هستند و از دیگر بازیگرانی که در صحنه‌های این بخش فیلم حضور دارند می‌توان به گیتی ساعتچی، شیوا خنیاگر و میرمحمد تجدد اشاره کرد.  

شهاب در سایه وحشت  

 

 

ماه چهره خلیلی در سایه وحشت  

 

شیلا خداداد و ماه چهره خلیلی در سایه وحشت 

 وی افزود: «سایه وحشت» یک فیلم در ژانر وحشت است و فیلمبرداری آن تا یک ماه دیگر به پایان می‌رسد.

ثقفی گفت: «مهران قدکچیان» تدوین همزمان فیلم را آغاز کرده و درتلاش هستیم تا این فیلم را برای حضور در بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر آماده کنیم‌ اما برای ما، بیشتر فیلم مهم است تا جشنواره.

این تهیه‌کننده افزود: از نکات ویژه این فیلم می‌توان گفت که «سایه وحشت» برای اولین بار به دلیل تکنولوژی تصویری خاص جلوه‌های ویژه‌اش با دوربین اس‌آی‌توکا با فرمت دیجیتال فیلمبرداری می‌شود و برای اجرای جلوه‌های ویژه خاص این فیلم یک گروه 5 نفره که به سرپرستی پیمان ابدی در حال فعالیت هستند.

وی تأکید کرد: جلوه‌های ویژه این فیلم وحشتناک برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران به تصویر درمی‌آید.

 تهیه‌کننده و بازنویس فیلمنامه: علی‌امبر ثقفی، نویسنده و کارگردان: عماد اسدی، مدیرفیلمبرداری: فرج حیدری، مدیرتولید: علیرضا احمدی‌کیا، صدابردار: حسن زاهدی، تدوین: مهران قدکچیان، جلوه‌های ویژه میدانی: پیمان ابدی، جلوه‌های ویژه بصری: بهزاد رجبی پور، طراح چهره‌پردازی: محمد قومی، دستیار اول کارگردان: سوسن دین محمد، برنامه ریز: سوسن دین محمد، دستیاران کارگردان: امیرحسین امراللهی و مهدی خیری، مشاور کارگردان:علی اکبر ثقفی، منشی صحنه: آتوسا شاه سیاه، طراح صحنه و لباس: محمدهادی قمشی، مدیر تدارکات: امیر نوروزی، عکاس: علی‌ نیک‌رفتار، بازیگران: شهاب حسینی، شیلا خداداد، ماه‌چهره خلیلی، نیما رئیسی، گیتی ساعتچی، شیوا خسرومهر، شیوا خنیاگر،میرمحمد تجدد و سیدابراهیم بحرالعلومی. با حضور افتحاری: حمیدرضا اسدی، سونیا زینتی، آرش مهاجری و...
خلاصه داستان : فیلم داستان چند جوان است که ناخواسته باعث مرگ دختری می شوند و این آغاز ماجرایی تازه است.

نگاهی به فیلم محیا ۲

این شهاب حسینی دوست داشتنی/بهترین فیلم روی پرده؟! 

 یادداشت نویسنده سایت سینمای ما بر فیلم محیا 

 

سینمای ما - صوفیا نصرالهی:  از بین فیلم های روی پرده همه را دیده بودم به جز "محیا". پوسترهای فیلم و خلاصه داستان و چیزهایی که شنیده بودم هم شوقی در من ایجاد نمی کرد که وقت بگذارم و بروم فیلم را ببینم. از فیلم های روی پرده که با توقع و شناخت و علاقه سراغشان رفتیم چه دیده بودیم که حالا سراغ فیلمی برویم که اشتیاقی هم برای دیدنش نبوده است! اما همین اول باید بگویم که این از آن پیشداوری های نادرست بود.
امروز مجبور بودم مدتی وقت بگذرانم و خب انتخاب اول سینما بود. همه ی فیلم ها را هم که دیده بودم(بعضی از فیلم ها را دو بار هم دیده بودم و دیدنشان برای بار چندم در حکم تیر خلاص بود!) پس انتخابی جز "محیا" باقی نمی ماند. تصور کنید که سانس 12 ظهر، سینما صحرا و سالنی که به جز من حتی یک نفر هم در آن نبود. منتظر بودم که یا فیلم را به خاطر به حدنصاب نرسیدن تماشاگران نشان ندهند و یا نیم ساعتش را که دیدم، خودم خسته شوم و بیرون بیایم. اما خدا را شکر هیچ کدام از این اتفاق ها نیفتاد. فیلم را که در کمال تعجب فقط برای من یک نفر اکران کردند و از آن مهم تر این که یک ربع فیلم که گذشت دیدم چقدر مشتاق دیدن سرانجام داستان هستم. پس تا پایان فیلم نشستم و ساعتم را هم نگاه نکردم. نکته ی انتحاری یادداشت هم اینجاست که بنظرم "محیا" با یک سری اصلاحات و یکدست کردن لحن فیلم می توانست بهترین فیلم روی پرده در حال حاضر باشد. البته همین حالا هم با کمی اغماض صاحب این مقام هست. حالا معلوم می شود که "محیا" چه دارد که دیدنش تجربه ی خوبی است که در این اوضاع می شود توصیه اش کرد.

نکات مثبت
مثبت ترین، مهمترین و بهترین نکته ی "محیا" این است که قصه دارد. شروع و پایان درست و حسابی دارد. مدت هاست که این فاکتور ساده ی فیلم های سینمایی برایمان تبدیل به رویا شده است، این که داخل سینما برویم تا روی پرده داستان زندگی چند تا آدم و چند تا خانواده را ببینیم. "محیا" از همان شروع قصه اش را خوب تعریف می کند. کاری می کند که سرنوشت این دختر و پسر جوان عاشق برایمان مهم شود. وقتی ممکن است داستان عشق و عاشقی طولانی و خسته کننده شود، با شرطی که دختر برای ازدواج می گذارد ریتم قصه را حفظ می کند. و تازه یک سری روابط علت و معلولی در فیلم وجود دارد که به منطق داستان کمک می کند. این که اوایل فیلم در اتاق عمل حال جاوید بد می شود و قضیه ی حساسیتش همه و همه در ادامه به کار فیلم می آیند. شخصیت های فرعی فیلم مثل دختر خاله جاوید و پسردایی محیا کاراکترهای کلیشه ای همیشگی هستند اما خوبی کلیشه ها این است که امتحانشان را پس داده اند و در جای خودشان به درد می خورند. هنوز هم رقبای یک قصه ی عاشقانه، ما را برای دیدن سرنوشت شخصیت های اصلی فیلم کنجکاوتر می کنند.
بعد از قصه می رسیم به بازیگران. "شهاب حسینی" فیلم محیا بهترین شهاب حسینی است که تا حالا دیده ایم. خنده ها و شوخی ها و نگرانی و ابراز احساساتش همه به جا و به اندازه است. معمولا حسینی در نشان دادن احساسات عاشقانه نقش هایش کمی افراط می کند اما در محیا کاملا این قسمت بازی اش کنترل شده و دل نشین است. این جا یک شور و شیطنت مخفی دارد که جذابش می کند. نمونه اش هم وقتی است که محیا شغل اصلی پدر و مادرش را به او گفته و خداحافظی می کند اما جاوید که هنوز حرف محیا را باور نکرده و شوکه هم هست برایش با لبخندی دست تکان می دهد!فکر می کنم یکی از نکاتی که به بازی حسینی کمک کرده قطع نسبتا سریع صحنه ها بوده است. فیلم خیلی سریع از گفت و گوهای جاوید با محیا و بد شدن حالش در اتاق عمل و غسالخانه می گذرد و در نتیجه حسینی مجبور نیست تا بیش از اندازه از اشک و آه کمک بگیرد. این است که شاهد بازی خیلی خوبی از او هستیم.جایزه اش واقعا به حق بوده است.
نکته ی مثبت آخر هم پایان بندی فیلم است. هر پایانی به جز این احتمالا تماشاگر را شاکی و ناامید می کرد. اما حالا شاید پایان خوش ماجرا در نظر بعضی ها سرهم بندی شده یا کلیشه ای باشد اما دقیقا پایانی است که به این فیلم می خورد. پایانی است که تماشاگر را راضی از در بیرون می فرستد. هر اتفاق دیگری که به جز این آخر فیلم می افتاد، باعث می شد تماشاگر احساس شکست کند.

نکات منفی
الهام حمیدی را البته نمی توان کاملا از نکات منفی فیلم به حساب آورد اما معصومیتش کمی توی ذوق می زند. خیلی خنثی نقشش را بازی کرده. حتی در خلوت خودش هم طوری رفتار می کند که حس می کنیم جاوید و کرم برایش فرقی ندارند!

اما منفی ترین نکته ی "محیا" از قضا درست وقتی اتفاق می افتد که فیلم لحن کلیشه ایش را از دست می دهد. درست جایی که فیلم می خواهد در کنار داستانی که تعریف می کند حرف های معناگرا و خوب بزند. اینجا همان قسمت هایی از فیلم است که اگر حذف شود آن وقت با قدرت می توان از "محیا" دفاع کرد و آن را فیلم خوبی دانست. میرطاهر که قرار است مراد جاوید شود آزار دهنده ترین کاراکتر فیلم است. دیالوگ هایش را انگار از کتاب اخلاق مدرسه برداشته اند و مطمئنم در زندگی واقعی به قدر سر سوزنی هم حرف هایش نمی تواند کسی را متحول کند. شخصیت میرطاهر نمونه ی بد استفاده از کلیشه پیر دانا و فرزانه است. مشکل هم اینجاست که همه فکر می کنند اگر پیرمرد مو بلندی در یک روستا زندگی کرد و کلی هم حرف های حکیمانه از حفظ بود، آن وقت پیرفرزانه به حساب می آید. به خدا که برای فرزانگی نه روستا لازم است و نه موی بلند و نه پند و اندرز. حکمت به چیزهای خیلی درونی تری بر می گردد.
و آخرین قسمت منفی فیلم هم به زیبایی شناسی آن بر می گردد. چیزی که اگر وجود داشت فیلم را از حد فعلیش خیلی بالاتر می برد.زیبایی شناسی را خیلی نمی توان توضیح داد. برای تشریح منظورم ارجاعتان می دهم به فیلم "کنعان" و خانه ی مینا. آن خانه و دکور و چیدمان در "کنعان" مفهوم درست زیبایی شناسی است. این جا اما حتی در خانواده جاوید که هم متمول هستند و هم تحصیلکرده، چنین چیزی به چشم نمی خورد.

خلاصه این که اگر نکات مثبت و منفی "محیا " را کنار هم بگذاریم، خوبی هایش بر بدی هایش می چربد و می شود دیدن آن را توصیه کرد. لااقل بعد از دیدن فیلم خسته و عصبانی نیستید. البته توقع زیادی هم نداشته باشید. قرار است یک ساعت و نیم در سالن سینما، داستانی را که شاید بارها هم شنیده اید، یک بار دیگر ببینید و تمام. چیزی از فیلم با شما بیرون نمی آید اما....بعد از قصه های تکراری مادربزرگ هایمان و رسیدن دختر و پسر قصه به هم، خواب های شیرینی می دیدیم. مگر نه؟!

نگاهی به فیلم محیا 1

 

مصاحبه همشهری جوان با شهاب حسینی را از دست ندهید! 


وقتی ‌عشق ، ‌آدم‌ را‌ مرده‌شور‌ می‌کند.
نگاهی به فیلم محیا
جام جم آنلاین: اکبر خواجویی پس از 20 سال از اولین فیلمش «خانه ابری»، سومین فیلم خود را بعد از 16 سال از دومین کارش یعنی «سیرک بزرگ» بر پرده اکران دارد که درونمایه آن،‌ موضوعی است که در سینمای ایران بارها تکرار شده و البته همچنان خریدار دارد.  
استان عشق و دلدادگی و موانعی که بر سر آن وجود دارد همواره در ادبیات و قصه‌های ایرانی عقبه بلندی داشته است و امروزه در سینما و دنیای تصویر نیز تداوم یافته و همچنین جاذبه‌های بصری بر جذابیت آن افزوده است.

فیلم، داستان جوانی به اسم جاوید است که به دختری به نام محیا علاقه‌‌مند می‌شود و طبق قواعد و طبیعت تراژدیک عشق، مانع بزرگی بر سر راه این وصلت رخ می‌دهد، اما تفاوت محیا در ژانر عاشقانه در همین نقطه رقم می‌‌خورد که هم کمی عجیب به نظر می‌رسد و هم داستان را به سمت و سوی سینمای به اصطلاح معناگرا سوق می‌‌دهد.

جاوید دلباخته‌ یکی از کارمندان بهشت‌زهراس‌ شده است و شغل این دختر مرده‌شویی است، اما مشکل به اینجا ختم نمی‌شود. علاوه بر فاصله طبقاتی و فرهنگی میان آن دو،‌ محیا خواستگار لات و سمجی دارد که سال‌ها خاطر‌خواه اوست و هر کسی را که به معشوقش نزدیک شود با زور و تهدید فراری می‌دهد، از سوی دیگر دختر خاله جاوید نیز به وی علاقه‌مند است و مادر و خواهرش نیز می‌‌کوشند این علاقه به وصلت تبدیل شود.

در واقع کارگردان با مربع عشقی‌ای که ایجاد می‌کند موقعیت پیچیده‌تری به گره قصه می‌‌دهد و پیچ و خم‌های داستانش را بیشتر می‌کند، اما هیچ‌کدام از این موانع به اندازه شرطی که پدر محیا برای جاوید می‌گذارد، سخت و عجیب نیست.

شرطی که با روحیه و شخصیت جاوید در تضاد کامل است: شستن 7 مرده! او که همیشه از مرده می‌ترسید، اینک تنها راهش برای رسیدن به عشق، غلبه بر ترس است و خاصیت عشق این است که آدمی را شجاع می‌کند و عاشق به واسطه آن پوست می‌اندازد.

جاوید باید دقیقا گام در مسیری بگذارد که همیشه از آن وحشت داشته است، اما حالا میان عشق و ترس باید یکی را برگزیند و تجربه نشان داده است که همواره عشق قدرتی بیش از ترس دارد و عاشقی خود یک تجربه شجاعانه است؛ بنابراین او همین راه را برمی‌گزیند و به روستایی می‌رود و 7 مرده را می‌شوید و کفن می‌کند.

این مراحل هفتگانه خود نمادی از هفت خوان رستم است که اصطلاحا برای رسیدن به هدفی ارزشمند و بزرگ بیان می‌شود و در واقع شبیه به سیر و سلوک عارفانه است که سالک در مسیر وصل به معشوق باید طی کند. میرطاهر که در این شغل صاحب جایگاه خاصی است به نوعی راهنما و مرشد جاوید در این سیر و سلوک است که در نهایت خودش به عنوان آخرین مرده به دست جاوید شسته می‌شود.

محیا با نوع داستان‌پردازی خود و موقعیت دراماتیکی‌ای که برای قهرمان قصه‌اش خلق می‌کند در دو سطح پیش می‌رود، یکی همین ظاهر قصه و مسائل فرهنگی  اجتماعی که در ازدواج جوانان به عنوان موانع و تعصب‌های سنتی مطرح است و دیگری‌  که در ساحتی درونی‌تر و لایه پنهان داستان، پی گرفته می‌شود  نوعی معناگرایی و پرداختن به سیر و سلوک معنوی است که در پس صورت قصه روایت می‌شود.

جاوید در هر مرحله از این سیر و سلوک با دنیای درونش آشنا می‌شود و بتدریج بر ترس و ضعف‌هایش غلبه می‌کند و گویی شایستگی وصل به معشوق را به دست می‌آورد، گرچه ماجرای هفت خوان عرفانی در بستر یک فیلم اجتماعی توی ذوق می‌زند و به عرفان بازی‌های مد روز در آثاری که می‌خواهند معناگرا باشند، نزدیک است. همچنین ساختار فیلم نیز با ورود جاوید به روستا و مرده‌شویی به دوپارگی اثر منجر می‌شود که با فضای شهری قصه در تعارض است.

محیا دو ویژگی مثبت دارد، یکی این که روایت روان و قابل قبولی در بیان قصه خود دارد که مخاطب را سرگرم داستان خود می‌کند و شاید برای بسیاری از مخاطبان عنصر مرده‌شویی، هیجان و ترسی که در آن نهفته است، شیرین باشد و دیگری بازی خوب شهاب حسینی در این فیلم است.

نوع حرکات دست و صورت و ری‌اکشن‌های حسی در کنار میمیک‌های خوبش در موقعیت متضاد و گوناگون روانی در این فیلم باعث درخشش خوب شهاب حسینی در نقش جاوید شده است.

کاراکتر جاوید در فرایند قصه به دلیل تغییرات متعدد موقعیت‌های انسانی که شامل ترس، خشم، شجاعت، غم و امید بوده نیازمند توانایی بازیگر در بازنمایی هر یک از حالات و کنش‌ها بود که شهاب حسینی بخوبی از پس نقش برآمد.

وی یکی از آن بازیگران توانایی است که در سال‌های اخیر، نقش‌های زیبایی را بویژه در «شمعی در باد» ، «مدار صفردرجه» و همین محیا از او دیدیم و شاید بعد از رادان و امین حیایی دیگر نوبت اوست که سیمرغ بگیرد.

در واقع‌ اگر این دو عنصری را که توضیح دادم، از فیلم بگیریم یعنی بازی شهاب حسینی و جذابیت هیجانی مساله مرده‌شویی و غسالخانه و مرگ، محیا همان قصه تکراری ملودرام‌های عاشقانه در سینمای ایران است که چیز تازه‌ای ندارد، البته نباید بی‌انصافی کرد و وجوه سرگرم کنندگی آن را نادیده گرفت.

موقعیت دراماتیک فیلم و قابلیت داستان‌پردازی چیز کمی نیست که بسادگی از آن بگذریم بخصوص در موقعیت کنونی که سینمای ایران از نداشتن قصه جذاب، رنج می‌برد، اما نمی‌‌توان پذیرفت که محیا یک فیلم معنا‌گراست و بر صرف طرح مساله مرگ، عشق و سیر و سلوک عارفانه میان آن دو نمی‌تواند تضمین کننده معناگرایی فیلم باشد.

محیا فیلم عاشقانه‌ای است که در فرمی به ظاهر معنایی پوشیده شده و اتفاقا صحنه‌های مربوط به مرده‌شویی با ساختار کلی فیلم و تم قصه ناهمخوانی دارد. عجیب‌تر آن‌که در آن روستای کم‌جمعیت و در آن مدت کوتاه چقدر 7 مرده زود فراهم می‌شود، گویا آنجا دهکده مردگان است.

محیا به لحاظ معنایی و مضامین درونی که در پس قصه خود می‌پروراند به 3 نقطه موثر می‌رسد که نقطه تلاقی آن نهایتا در آدمی ممکن است به تولد انسان تازه‌ای منجر شود. عشق، مرگ و زندگی؛ مفاهیمی که دنیای واقعی آدمی را رقم می‌زند.

سیدرضا صائمی‌

شهاب حسینی روی صحنه

  شهاب حسینی در "پسر آدم،دختر حوا" 

رامبد جوان ساخت فیلم جدیدش را با عنوان "پسر آدم،دختر حوا"رااز نیمه آبان ماه آغاز می کند .
به گزارش ایلنا ،این فیلم که به تهیه کنندگی سعید حاجی میری و در سبحان فیلم تولید می شود چندی است پیش تولید آن آغاز شده و مهناز افشار و شهاب حسینی بازیگران اصلی این فیلم هستند.این فیلم داستانی کمدی دارد و درباره یک زوج جوان است . پیش ازاین قرار بود یدالله صمدی این فیلم را کار گردانی کند.

خبر قطعی، با شروع فیلم برداری و بازی آقای حسینی، در وبلاگ قرار خواهد گرفت.


 طراحی تبلیغات دلشکسته

آنونس فیلم سینمایی «دل‌شکسته» به کارگردانی علی‌روئین‌تن که بزودی به اکران عمومی در می‌آید،آماده شد و بهزاد خورشیدی و ابراهیم حقیقی پوسترهای این فیلم را آماده می‌کنند.

به گزارش سایت سینمایی سوره، «علی روئین‌تن» با اشاره به انجام تدارکات لازم برای اکران عمومی «دل‌شکسته» اظهار داشت: آماده‌سازی «دل‌شکسته» برای اکران عمومی در جوزان فیلم در حال انجام است که در این راستا آنونس فیلم را «شکوفه زندباف» بسیار زیبا و ماهرانه ساخته‌ است.
وی افزود: بهزاد خورشیدی و ابراهیم حقیقی طراحی پوسترهای «دل‌شکسته» را بر عهده دارند. این کارگردان سینما به فارس گفت: هنوز زمان دقیق اکران فیلم مشخص نیست ولی پس از اتمام اکران «آواز گنجشک‌ها» فیلم را روانه نمایش عمومی می‌کنیم.
برپایه این خبر، در این فیلم خسرو شکیبایی، بیتا بادران، شهاب حسینی، محمود پاک نیت، رضا رویگری، شقایق فراهانی، فریبا کوثری و گوهر خیراندیش بازی می‌کنند.
«دل‌شکسته» داستان دلبستگى دو جوان با دو طرز فکر متفاوت است و نخستین بخش از یک سه گانه است.  

شهاب حسینی در دلشکسته 


 شهاب حسینی و آتنه فقیه نصیری به جمع بازیگران "کرگدن" به کارگردانی فرهاد آئیش اضافه شدند.

به گزارش سرویس هنری برنا به نقل از روابط عمومی تئاترشهر مهدی هاشمی، آتنه فقیه نصیری، شهاب حسینی، احمد ساعتچیان، مائده طهماسبی، رامین ناصرنصیر، فرهاد آئیش، شکوفه هاشمیان، مهیار پورحسابی، محمد فرشته نژاد، سعید شیری، محمد صادقی، ندا حاج بابایی، مهدی صادقی، امید زارع، پرویز حاجی زاده و محمدرضا اصلی هنرمندانی هستند که به عنوان بازیگران "کرگدن" نوشته اوژن یونسکو به کارگردانی فرهاد آئیش معرفی شده اند.

همچنین محسن شاه ابراهمی به عنوان طراح صحنه و لیاس، محمد فرشته نژاد به عنوان آهنگساز، علی هاشمی به عنوان دستیار و برنامه ریز، کاوه قاسم زاده دستیار دوم، هدی اربابی منشی صحنه و شکوفه هاشمیان به عنوان عکاس در این اثر نمایشی حضور دارند.

"کرگدن" نوشته اوژن یونسکو و به کارگردانی "فرهاد آئیش" از اواخر آبان ماه در تالار اصلی به روی صحنه می رود.