گزارشی از تمرین نمایش «کرگدن» ۱

گزارشی از تمرین نمایش «کرگدن» نوشته اوژن یونسکو به کارگردانی فرهاد آییش

در میان مسخ شدگان  


ندا طیبی/روزنامه اعتماد : اوژن یونسکو محبوب ترین نویسنده فرهاد آییش نیست اما از همه نمایشنامه نویسان دیگر به او نزدیک تر است. آنچنان که آییش نوع طنز، تخیلات و دیدگاه های او را بسیار نزدیک به خود می بیند. با این حال «کرگدن» انتخاب صد درصد فرهاد آییش نیست، در جلسه دوستانه یی که میان مدیر پیشین تئاتر شهر و آییش در مورد اجرای نمایشی در تالار اصلی تئاتر شهر برگزار شد، هر دو طرف به این نتیجه رسیدند که «کرگدن» اجرا شود. موضوع بر سر اجرای نمایشی بود که بتواند در کنار تماشاگران همیشگی تئاتر، تماشاگران عام تر را هم به تئاتر شهر بکشاند و چه گزینه یی مناسب تر از فرهاد آییش که پیش از این بارها موفقیت خود را در اجرای چنین آثاری ثابت کرده است و این گونه بود که آییش دست به کار بازنویسی نمایشنامه یونسکو شد.

---

یک اتاق است و یک پنجره و «دودار» که می رود تا تنها «برانژه» و «دیزی» بمانند و آخرین لحظات نمایش «کرگدن» را رقم بزنند. مهدی هاشمی بعد از 10 سال که از اجرای «کارنامه بندار بیدخش» بهرام بیضایی می گذرد، به دعوت فرهاد آییش آمده تا نقش «برانژه» را بازی کند. آتنه فقیه نصیری اما اولین بار است که حضور در یک گروه تئاتری را تجربه می کند، بازیگری که قرار است «دیزی» نمایش «کرگدن» باشد.

«دودار» می رود، همان مردی که عاشق بود و آنقدر خجول که هرگز نتوانست عشق خود را به «دیزی» ابراز کند و حالا «دیزی» می ماند و «برانژه» تا حادثه عشق را ظرف 30 ثانیه تجربه کنند و سقوط آن را در عرض 15 دقیقه، آنها فشرده یک زندگی 25 ساله را در 15 دقیقه تجربه می کنند و از عشق به جدایی می رسند...

آنچه آنان را به یکدیگر پیوند می دهد، ترس است. آییش از بازیگرانش می خواهد که این ترس را در بازی خود داشته باشند.

دیزی از زیستن در یک جهان تخیلی می گوید؛ جهانی به دور از کرگدن ها با تمام واقعیت شان و برانژه می خواهد از او دفاع کند هر چند به نظر دیزی نیازی به این کار نیست.

در طول مکالمه عاشقانه آن دو صدای «کرگدن ها» از بیرون به گوش می رسد، صدایی که گاه شدت و ضعف پیدا می کند و حالا با زنگ تلفن است که همه چیز به گونه یی دیگر اتفاق می افتد، زنگ قوی و شدید تلفن که آغازگر حادثه یی بزرگ است... دیزی مدام از برانژه می خواهد تا این زنگ را بی پاسخ بگذارد و تلفن را جواب ندهد، هراس او از واقعیت بیرون است اما برانژه می خواهد بداند که دوروبرش چه می گذرد و این نقطه آغاز جدایی است... عشق در همان لحظه شکل گیری زیر سوال می رود. مهدی هاشمی با پیشینه تئاتری قدرتمندی که دارد، همچنان دقیق است و موشکافانه کار می کند. او از مدت ها پیش به فرهاد آییش علاقه مند بوده است؛ «شخصیتش را خیلی دوست دارم. تجربیات متفاوتی در داخل و خارج از کشور دارد و از کارگردان های متعادلی است که با آگاهی که به فرهنگ جهانی تئاتر دارد می تواند هم تماشاگران را به دیدن کارش مشتاق کند و هم مسوولیت هنری خود را در برابر تئاتر انجام دهد و به همین خاطر بود که وقتی این پیشنهاد مطرح شد، همه گونه از آن استقبال کردم. با شوق تمام تمرین می کنم و امیدوارم این اثر بدون کم و کاستی اجرا شود و به عنوان یک تئاتری قدیمی که حال بیشتر درگیر کار تصویری هستم، بتوانم این وظیفه را در این سن انجام دهم.»

سرانجام «دیزی» هم طاقت نمی آورد و مانند «برانژه» از پنجره به بیرون نگاه می کند، نگاهی طولانی و حالا «دیزی» است که «کرگدن»ها را عادی می بیند و خودشان را غیرعادی. در جهانی که همه مسخ شده اند، «دیزی» هم می خواهد مانند دیگران باشد. آنچه در چشم «برانژه» حرکاتی وحشیانه است در چشم او رقص زیباست و صدایی که در گوش «دیزی» آواز است در گوش برانژه، خرناسی کریه... دیزی هم می خواهد کرگدن شود و وای به حال کسی که بخواهد اصالت انسانی اش را حفظ کند و این فرد «برانژه» است، مردی که تنها می ماند.

مهدی هاشمی نقش مردی تنها را بازی می کند که می خواهد در برابر هجوم آنچه نادرست است، ایستادگی کند و شکست او حتمی است؛ «از زمان هجوم نازی ها این گونه افراد در آلمان یا در دیگر کشورها وجود داشته اند، افرادی که در برابر هجوم نادان ها و زیر سلطه شعارها و آرمان ها، نابود شده اند و این یک تراژدی است هر چند نمایشنامه ظاهری کمیک دارد اما در واقع یک کمدی تراژیک است؛ نمایشی که جزء آثار کلاسیک است و در هر نقطه جهان که اجرا شود، تماشاگر را به فکر وامی دارد تا خود و اطرافش را دوباره ببیند و موقعیت خود را در اجتماعی که در آن زندگی می کند بهتر درک کند و بتواند راه آینده اش را تشخیص دهد.»

---

از همان آغاز که بحث اجرای نمایش «کرگدن» مطرح شده بود، فرهاد آییش اعلام کرد من کرگدن خودم را اجرا می کنم. آییش معمولاً نمایشنامه های خودش را اجرا می کند اما او هم مانند بسیاری از کارگردان های مولف دیگر که در این سال ها دست به اجرای متون خارجی زده اند، نمایشنامه یونسکو را اجرا می کند؛ متن آماده یی که مورد علاقه ام باشد، نداشتم. کرگدن نه پیشنهاد من بود و نه مدیریت تئاتر شهر، دنبال نمایشی بودیم که تماشاگران عام و خاص را جذب کند و هر دو با هم به این ریتم رسیدیم. نمایشنامه را دوباره نویسی کردم و حالا دیگر نمی توان گفت که این کرگدن مال یونسکو است، هم مال من است هم مال او. تغییرات زیادی اعمال کرده ام، نمایشنامه من است که یونسکو آن را دزدیده،»

این نمایش از نظر دراماتورژی و دیالوگ نویسی و قصه گویی اثر فرهاد آییش است اما او از نظر مفاهیم و ساختار به متن یونسکو وفادار مانده است و این وفاداری تا آنجاست که نمی خواهد چیزی از تفسیرهای گوناگون یونسکو در این اثر بکاهد.

او به بازیگرانش می گوید مسخ شدن در این نمایشنامه می تواند ابعاد گوناگونی داشته باشد و فراتر از فاشیسم، مسخ انسان در برابر صنعت و ماشینیزم را هم در بر بگیرد.

«کرگدن» البته اولین متنی نیست که آییش از یونسکو اجرا می کند. او در اجرای «کمدی شام آخر» هم به نوعی از «آوازه خوان طاس» این نویسنده بهره گیری کرده بود.

او اما هنوز درباره برخی از جزئیات و ریزه کاری ها تصمیم قطعی نگرفته است و نمی تواند درباره این نکات به بازیگرانش نظر قطعی بدهد. آنها همچنان سرگرم چالش با این ظرافت ها هستند و آییش که به جزئیات اهمیت بسیاری می دهد علاقه مند به این چالش هاست. بزرگ ترین چالش آنها باورپذیری تغییر شخصیت «دیزی» به شکل گیری سریع عشق و فرود ناگهانی آن است و این چالش برای مهدی هاشمی هم همچنان وجود دارد.

---

دیگر دیزی هم با گروه «کرگدن ها» همساز شده است؛ دختری جوان که حالا ظرافت های زنانه خود را از دست داده و به رنگ کرگدن درآمده. آتنه فقیه نصیری هم در کارش جدی است و پیگیر، در اولین تجربه تئاتری اش به دنبال فضایی متفاوت است، فضایی که شنیده می تواند در بالا بردن سطح کیفی کار بازیگر بسیار اثرگذار باشد و حالا بعد از سال ها کار تصویری در حال تجربه حس تازه یی است؛ «چه بخواهیم و چه نخواهیم بعد از سال ها کار تصویری، این کار قدری یکنواخت می شود و کم کم دچار نوعی فرسایش می شویم اما آنچه را که درباره تئاتر شنیده بودم که می تواند حس تازه یی به بازیگر بدهد، حس می کنم، احساس اینکه از نو شروع کرده ام و این زیباست.» دیزی را دختری می بینید که در طول نمایش در مسیر اتفاقاتی که در اطرافش می گذرد، دچار تغییر و تحول می شود و امیدوار است بتواند با انجام برنامه ریزی های لازم این تغییر و تحولات را در مسیری که مورد نظر آییش است به بهترین شکل اجرا کند.

فقیه نصیری پیش از این هم پیشنهادهای دیگری برای حضور در تئاتر داشته اما آنچه این بار موجب پذیرش پیشنهاد فرهاد آییش شده، سابقه و کارنامه این هنرمند است؛ «همیشه هر دو وجه را در آثارش رعایت می کند، هم مخاطب را حفظ می کند و هم معیارهای هنری را و برایم خیلی جذاب بود که نخستین تجربه تئاتری ام با چنین هنرمندی باشد، کسی که حس اعتماد بازیگر را به خودش جلب می کند و به او جرات رفتن روی صحنه را می دهد. می توانم خود را به او بسپارم چون می دانم کارش سطح کیفی قابل قبول و خاص خود را دارد.»

او در مورد برخورد تماشاگران چندان نگران نیست؛ «تماشاگر هر یک از مدیوم های تئاتر یا تصویر، صرف نظر از سطح فرهنگی خاصی که دارد، خیلی صادقانه با کارها برخورد می کند بنابراین درباره قضاوت مردم نگران نیستم. معمولاً منتقدان هستند که کمی نگران کننده اند چون تعدادی از آنها به دلیل گرایش یا علاقه یی که به گروهی دارند یا ندارند، از قبل نقدهایشان را نوشته و کنار گذاشته اند و این هم اجتناب ناپذیر است، به هر حال سلیقه دخیل است اما نمی توانم خیلی به حسن نیت آنان در نقدهایشان اطمینان داشته باشم.»

---

در میان دسته بزرگ کرگدن ها دیگر نمی توان تشخیص داد که «دودار» کدام است و «ژان» کدام یا «بوتار»، همه یک شکل هستند و هم نوا. احمد ساعتچیان بازیگری است که پیش از این هم در نمایش «کرگدن» بازی کرده است. او در نمایشی که توسط وحید رهبانی به صحنه رفت، نقش «ژان» را بازی کرده بود، دوست منضبط «برانژه» که مدام تلاش می کرد دوست دائم الخمر خود را هدایت کند اما در چند لحظه تمام ارزش های مورد نظرش را کنار گذاشت و مسخ شد.

ساعتچیان با این نمایش نخستین همکاری تئاتری خود را با فرهاد آییش انجام می دهد. او در نمایش وحید رهبانی نقش دودار را بازی کرده بود و این بار نقش «ژان» را با نگاه آییش بازی می کند و آنچه برایش جذابیت دارد برخورد این کارگردان با پرسوناژ است؛ «در نگاه اول با پرسوناژ خیلی راحت برخورد می کند. خیلی درگیر مسائل فلسفی نمی شود. کلیتی از نقش را ارائه می کند و بعد این امکان را فراهم می کند تا بازیگر خود وارد جزئیات شود. دست بازیگر را باز می گذارد تا بتواند نقش را تحلیل کند.»

نکته جذاب دیگر در این نمایش برای ساعتچیان که پیش از این با بازیگرانی همچون رضا کیانیان، هما روستا و همین طور پانته آ بهرام و پیام دهکردی همبازی بوده است، بازی در برابر همبازی بسیار خوبی به نام مهدی هاشمی است؛ چیزی که برای او همچون آرزویی دوست داشتنی است؛ «هرگز تصور نمی کردم در تئاتر با ایشان همبازی شوم. پیشینه تئاتری او به خوبی پیداست. توجه بسیاری به جزئیات دارد و بده بستان بسیار خوبی با بازیگر رو به رویش برقرار می کند. جزء آن دسته از بازیگرانی است که فضا را برای بازیگر مقابلش فراهم می کند و این جزء ویژگی هایی است که برای هر بازیگر بسیار جذاب و آموزنده است. در کنار جذابیتی که کاراکتر «ژان» دارد، اینها همه جزء زیبایی های بودن در این گروه است.»

---

هفت هشت بازیگر دور هم نشسته اند، مائده طهماسبی، مهدی هاشمی، آتنه فقیه نصیری، صابر ابر، شهاب حسینی و... در میان این گروه فرهاد آییش نشسته و بازی بازیگران گروهش را زیر نظر دارد.

بوتار، دودار، برانژه و دیزی... همه هستند، موضوع بر سر کرگدن شدن آشنایان است. زنی که شوهرش کرگدن شده، با ترس و لرز این موضوع را بازگو می کند، او ترجیح می دهد خودش هم کرگدن شود و به شوهرش بپیوندد. آنچه بیش از هر چیز دیگری جلب توجه می کند بازی مائده طهماسبی در نقش «دودار» است؛ همان مرد خجولی که هرگز توانایی ابراز عشقش را نداشت.

آییش در ترکیب بازیگران این نمایش از افراد متفاوتی استفاده کرده است؛ دوقلو، کوتاه قد بلند همت، نقش های زن و مرد را همه عوض کرده است؛ طهماسبی نقش «دودار» را بازی می کند و رامین ناصرنصیر نقش زن خانه دار را . البته ممکن است این نقش ها با هم جابه جا شوند اما علاقه اولیه آییش این گونه است؛ «این انتخاب بازیگر برای این بود که از کلیشه های همیشگی فرار کنیم چون در این اثر با یک شهر واقعی روبه رو نیستیم، شهری است که مردمانش به کرگدن تبدیل می شوند و لازم نیست کاراکترها واقعی باشند. این جابه جایی به نوعی با ذهن مخاطب بازی می کند، بازی طنازانه یی است که مفهوم خاصی هم در آن نیست، برای این نمایش که قرار است طنز داشته باشد، چالش برانگیز و جذاب است.»

مائده طهماسبی پیش از این هم نقش کاراکترهای مرد را بازی کرده اما در آلمان و این نخستین بار است که در ایران دست به چنین تجربه یی می زند؛ «این چالش را دوست داشتم. از اول قرار بود نقش «دیزی» را یک خانم جوان تر بازی کند، به جز ژان و برانژه، دیگر کاراکترهای مرد، «دودار» و «بوتار» بودند. اول قصد داشتیم هر دو نقش را دو زن بازی کنند اما بعد قرار شد بوتار را شهاب حسینی بازی کند و من و رامین ناصرنصیر نقش «دودار» و «زن خانه دار». البته قرار نیست یک شب در میان نقش ها را بازی کنیم. ترجیح اولیه ما عوض کردن نقش هاست.»

چیدمان نمایش به گونه یی است که افراد مختلف جامعه را روی صحنه می بینیم؛ ناشنوا، نابینا، کوتاه قد بلند همت و.... اینها چیدمان تصویری جذابی را پیش روی تماشاگران قرار می دهد. حضور این افراد در کنار کرگدن هایی که در حال ساخته شدن است با پوست ها و ماسک هایشان و با شنیده شدن صداهای گوناگونی که توسط محمد فرشته نژاد طراحی می شود، همه در جهت انتقال بهتر این اثر نمایشی به تماشاگر مورد استفاده قرار می گیرند.

محمد فرشته نژاد که او را به عنوان آهنگساز می شناسیم در کنار حرفه اصلی خود، به عنوان بازیگر و خواننده هم در این اثر نمایشی حضور دارد. او اصوات خاصی را طراحی کرده که توسط سوئیچ هایی که پشت صحنه قرار می گیرند، شنیده می شوند؛ اتفاقی که برای نخستین بار در تئاتر تجربه می شود. صداها براساس ویژگی های «کرگدن» طراحی شده، صدای دویدن، خرخر کردن، فریاد و جیغ و...

فرشته نژاد در اجرای این نمایش برای نخستین بار روی صحنه آکاردئون می زند و می خواند؛ «برای این کار دو قطعه شعر داریم. در آغاز و در وسط نمایش. اما موسیقی پایان کار شبیه کارهای واگنر است. یک حرکت دسته جمعی، نوعی فریاد مقاومت که در اوج و عظمت همراه با ارکستر و آکاردئون به پایان می رسد.»

---

برای علاقه مندان آثار آییش قابل پیش بینی بود که این کارگردان در اجرای جدیدترین نمایش خود نیز در کنار بازیگران همیشگی تئاتر به سراغ بازیگرانی برود که به واسطه حضورشان در کارهای تصویری برای مخاطبان عام تر تئاتر، شناخته شده تر هستند. او البته در کنار این بازیگران به سراغ بازیگر قدیمی تر تئاتر می رود که در این مدت کمتر در تئاتر حضور داشته اند؛ علی نصیریان در نمایش های «پنجره ها» و مهدی هاشمی در نمایش «کرگدن» دو نمونه از این بازیگران هستند. و حال این گروه ترکیبی است از نسل قدیمی تر و جدیدتر بازیگران تئاتر در کنار بازیگران آثار تصویری. آنچه در این میان دارای اهمیت است، علاقه همه این اعضا به بودن و کار کردن در این گروه است. شهاب حسینی هم یکی از بازیگرانی است که با این نمایش نخستین تجربه حرفه یی خود را در تئاتر به انجام می رساند.

او نیز همچون دیگر بازیگران به محض دریافت پیشنهاد بازی در نمایش جدید فرهاد آییش، این دعوت را پذیرفت تا نقش «بوتار» را بازی کند. حسینی سال های 74 و 75 در دو نمایش «افسانه» (مینا ابراهیم زاده) و «بر کرانه باد» در جشنواره های دانشجویی و فجر بازی کرده بود. او که نمایش کمدی «شام اول، شام آخر» را یکی از زیباترین آثار نمایشی می داند. با آغوش باز این پیشنهاد را پذیرفت تا آموخته های خود را غنای بیشتری ببخشد؛« آمده ام تا یاد بگیرم، حس می کردم ظرف اندوخته هایم در حال خالی شدن است. می خواستم دوباره آن را پر کنم. می خواستم لذت بازیگری را تجربه کنم چون در سینما این فرصت نیست که عشق بازی کردن در لحظه و دریافت بازخورد آن را از سوی تماشاگر تجربه کنیم. این اتفاق حس بسیار خوبی به همراه دارد که تنها در تئاتر تجربه می شود. فرصت خوبی است برای من تا اندوخته هایم را در حوزه کارهای تصویری بازیابی کنم. البته باید فضا را خوب درک کنم و از خلاقیت های فردی و گروهی استفاده کنم تا نقش هر چه بهتر بازی شود. با در نظر گرفتن این نکته که تماشاگر تئاتر معمولاً دقیق است و کمتر کسی تنها برای تفریح صرف به دیدن تئاتر می آید. 

نظرات 14 + ارسال نظر
تینا سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 22:44

کی این تئاتر به نمایش گذاشته میشه ؟؟؟
میشه زمانش و اعلام کنی ؟؟؟

آمیتیدا چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 10:43

سلام.
فکر کنم اول شدم.
ممنون شیوا جووووووووووووووون عالی مثل همیشه.

هالی چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 18:15

واای عجب گزارشی!عجب نمایشی!
بابا دلم قنج رفت! پس کی اجرا میشه؟
شیوا جون بابت زحماتی که میکشی ممنون.خسته نباشی گلم.
یه چیز دیگه،قالب قبلی خیلی بهتر بود،اگه بقیه موافقن ممنون میشم عوضش کنید.

رزا پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 11:14

سلام مرسی چه گزارش جالبی . زمان نمایش را حتما بگو . بازم مرسی.

هاله جمعه 24 آبان 1387 ساعت 23:34 http://www.bazi-behdad.blogfa.com

سلام...به حدی از خوندن این خبر خوشحال شدم که چشمام داره میپره بیرون...برای دیدن این تئاتر احتمالا باید هفت خوان رستم رو طی کرد!
با کمال میل لینکتون کردم...و از آشنایی با شما و وب پربارتون به شدت خوشحال شدم!!

صاحبه شنبه 25 آبان 1387 ساعت 00:23

سلام شیوا جان این لینک مربوط به آنونس فیلم محیاست همون که توی تلویزیون پخش می کنند.
http://www.edv.blogfa.com/
راستی عزیزم اگه ناراحت نمی شی می خواستم بگم این قابی که گذاشتی چندان قشنگ وجالب نیست.اگه بتونی همون قبلی (اون قاب سبزه )رو بزاری خیلی بهتره عزیزم.قاب مشکی هم فکر کنم جالب میشه همون قاب "گوشه نشین"

تینا شنبه 25 آبان 1387 ساعت 18:02

سلام ، شیوا جان میشه همون قالب قبلی وبلاگ یعنی همون ابیرو بزاری ؟
البته فقط یه خواهش بود ، اگه نمی خوایم همین و بزار بمونه .

یلدا شنبه 25 آبان 1387 ساعت 18:51

سلام به همگی.بچه ها تروخدا هرکی این تاتر رو رفت از آقای حسینی عکس بگیره و بده به شیوا تا شیواجونم بذاره اینجا.آخه ما که نمیتونیم بیایم چه جوری ایشون رو ببینیم تو این تاتر؟؟؟؟؟؟
هم عکس یادگاری بگیرین هم عکس از روی صحنه.به امید موفقیت شهاب جون و درخشش ایشون مثل همیشه.شیوا جونم واقعا خسته نباشی.

صدیف شنبه 25 آبان 1387 ساعت 19:00

دوباره سلام شیوا جون.وای ببخش عزیز من همینطور سوالام یادم میاد مجبور میشم دوباره بیام اینجا.شیوا جونم آقای حسینی فیلم پریشانی و سریال شوق پرواز رو بالاخره بازی کردن یا نه؟؟؟؟منتظر جواب سوالام هستم گلم.مرسی عزیزم

حوری شنبه 25 آبان 1387 ساعت 22:47

سلام شیوا جون بازم دستت درد نکنه عزیزم خیلی گزارش قشنگیه منم از روزی که واسه ی اولین بار این خبر خوبو دادی هر روز زنگ زدم تاتر شهر پرسیدم کی میره رو صحنه دیروزم که زنگ زدم گفتن بالاخره از 5 اذر شروع میشه

صدیف یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 08:48

عرض سلام شیواجون.خانومی چرا جواب سوالام رو ندادی؟؟؟؟
بابا من با هزار امید اومدم اینجا

سلام عزیزم.
ایمیلتو بنویس.اینجا نمیتونم جواب بدم.

ریحانه یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 16:01 http://www.lovestoryshr.blogfa.com

سلام گلم:
مرسی از خبرهایی که همیشه خوب هستند.
امیدوارم بتونم برم و این نمایش رو ببینم.
چرا به ما سر نمی زنی شیوا جون ؟؟؟؟

هاله یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 16:50 http://www.bazi-behdad.blogfa.com

سلام...خواستم بگم تولده! به وب ما سر بزنین!

زائر69 دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 15:17 http://www.zaer69.blogfa.com

سلام.

خوبی؟

آدم وقتی که میمیره آزاد میشه .آزاد آزاد .
دیگه نه از عشق خبری هست نه از غم . نه از پول و نه از
...........
مطالبتم مثل وبلاگت زیباست.
مخصوصا این پست آخریه/
آپم بدو بیا. منتظرتما


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد