گپ و گفتی دو ساعته با شهاب حسینی و گروه تئاتری ملاقات

دور همی و گپ و گفتی دو ساعته با شهاب حسینی و گروه تئاتری که روزها به ملاقات ما می آیند ...



اولین تجربه کارگردانی تئاتر شهاب حسینی، تجربه ساده ای است. نه از کرور کرور بازیگر خبری هست و نه از امکانات عجیب و غریب و نه از های و هوی. خودش و احمد ساعتچیان و دو بازیگر اصیل تئاتری دیگر دور هم جمع شده اند تا در تالاری دور از خطه تئاتری پایتخت، ساعاتی خوش برای تماشاگران حرفه ای تئاتر دست و پا کنند. تازه چند روزی است که تئاتر «ملاقات» در سالن خلیج فارس فرهنگسرای نیاوران روی صحنه رفته است.


نمایش از امانوئل اشمیت که فضایی روانکاوانه دارد و با 4 بازیگر. هر شب می تواند پذیرای 260 نفر باشد. احمد ساعتچیان و شهاب حسینی هم در سریال «مدار صفر درجه» با هم همکاری کرده بودند و هم در تئاتر «کرگدن» به کارگردانی فرهاد آئیش. گویا از همانجا، مودشان به هم نزدیک شده و به قول امروزی ها، فاز همدیگر را گرفته اند و نتیجه اش هم شده همین تئاتری که این روزها روی صحنه است.

قبل از اجرا، یکی دو ساعت در کنار گروهشان بودیم. همگی دور یک میز نشستیم، چای خوردیم و از تئاتر حرف زدیم. حرفمان از تئاتر شروع شد، با تئاتر ادامه پیدا کرد و به تئاتر ختم شد. به احترام شهاب حسینی و اولین تجربه کارگردانی تئاترش، این گپ را بخوانید.

چه شد که این گروه دور هم جمع شدید و قرار شد یکی از متن های امانوئل اشمیت را کار کنید؟ آن هم به کارگردانی شما آقای حسینی که بار اول است به صورت رسمی و حرفه ای، کارگردانی تئاتر را تجربه می کنید.

- احمد ساعتچیان: از مدت ها قبل، تصمیم داشتیم که نمایشنامه ای دو نفره را با هم کار کنیم ولی گویا الان شرایط هماهنگ شد و ما توانستیم تجربه ای که مدت ها دنبالش بودیم، به دست بیاوریم. خیلی وقت است همدیگر را می شناسیم و همیشه دوست داشتیم که با هم یک کار نمایشی انجام دهیم. البته ما تجربه همکاری در نمایش «کرگدن» را داشتیم که هر دو در آن بازی می کردیم. به غیر از علاقه هر دوی ما به یک تجربه مشترک تئاتری، ما هر دو از علاقه مندان به آثار اشمیت هستیم. با هم قرار گذاشته بودیم که نمایشنامه های این نمایشنامه نویس را بخوانیم و بعد هم تصمیم گرفتیم که نمایشنامه «ملاقات» را روی صحنه ببریم و به هر حال در این میان همین همکاری شکل گرفت.

به هر حال هر دوی شما دو نفر در محیط های تئاتری بودید و با تئاتری های حرفه ای در ارتباط بوده اید. چه شد که میان این همه، شما دو نفر با همدیگر هماهنگ شدید؟ نگاه مشترکی داشتید؟ در زمینه تئاتر، توافق داشتید؟

- شهاب حسینی: این دیگر بحث دل است (می خندد). من فکر می کنم این ماجرا به ریشه های فکری ما برمی گردد که خیلی به هم نزدیک است. چیزی که از همان ابتدا بین من و احمد ساعتچیان شکل گرفته است. دوستی و رفاقتی عمیق بوده است که نزدیکی روح ها و اندیشه ها را به دنبال داشته. ما سر فیلمبرداری «مدار صفر درجه» در مجارستان با هم در هتل همسایه بودیم و از همانجا به هم نزدیک شدیم. در آنجا خیلی فرصت داشتیم با هم گپ بزنیم. در آن دوره ما خیلی راجع به فلسفه حرفه و کلیت کارمان با هم حرف می زدیم.

در همان گپ و گفت ها، نقاط مشترک زیادی پیدا کردیم و فهمیدیم که دغدغه ها و مسائلمان خیلی به هم نزدیک است. هر دوی ما خاستگاه مشترک داریم که تئاتر دانشجویی است. هر دوی ما شاگردان استاد سمندریان بوده ایم. البته با هم هم دوره نبوده ایم و همین باعث شده بود که ریشه تفکری ما دو نفر شبیه باشد. در سریال «مدار صفر درجه» و تئاتر «کرگدن» هم رابطه خیلی خوبی بین ما شکل گرفت و تجربه همکاری خیلی خوبی داشتیم. این دوستی ادامه پیدا کرد تا اینکه با هم تصمیم گرفتیم یک کار تئاتر داشته باشیم.

و در میان این تصمیمات چه شد که سراغ نمایشنامه «ملاقات» رفتید؟ تئاتری که ریشه روانشناختی داردو تجربه اجرای چنین تئاترهایی در ایران زیاد نیست.

- احمد ساعتچیان: این دومین یا سومین نمایشنامه ای است که اشمیت نوشته است. در مقدمه ای که روی کتاب نمایشنامه «ملاقات» هم از روی سایت خود اشمیت ترجمه شده، گفته است که بعد از نوشتن این نمایشنامه، آن را کنار می گذارد و خیلی به آن توجه نمی کند. بعدا تصمیم می گیرد که این متن را اجرا کند که اتفاقا این اجرا و این نمایشنامه خیلی جایزه دریافت می کند.

به هر حال اشمیت، فلسفه خوانده است و تمام مباحثی که در این نمایشنامه مطرح شده، مباحثی است که ریشه در فلسفه دارد و با خواندن این نمایشنامه می فهمی که نویسنده آن کاملا به فلسفه و به فروید تسلط دارد. من و شهاب، متون زیادی را با هم خوانده ایم. نمایشنامه های زیادی را هم با همدیگر مطالعه کرده ایم.

من و شهاب، در تمام این متونی که خوانده ایم دنبال مبحثی به نام «ایمان» بوده ایم. یعنی کنش و واکنش انسان نسبت به خدا و فضایی که با پروردگار دارد. در «ملاقات» اشمیت، به این موضوع ایمان و ارتباط انسان با خدا خیلی توجه شده بود و از زاویه دید جدیدی به آن پرداخته بود. همین باعث شد که من و شهاب به این نتیجه برسیم که روی این متن کار کنیم. به غیر از آن، من به طور کل به سایکودرام (نمایش روانشناختی) علاقه دارم. مخصوصا نوع بازی در این نوع نمایش ها. برای همین آثار هارولد پینتر و تنسی ویلیامز، خیلی برای من جذابند.

تجربه کمی هم در ایران در مورد اجرای نمایش های روانکاوانه داریم.

- احمد ساعتچیان: بله؛ به دلیل اینکه ما ضعف زیادی در زمینه شخصیت پردازی در درام داریم و چنین نمایش هایی به شخصیت پردازی پیچیده و دقیقی نیاز دارد. زمانی که ما شاگرد استاد سمندریان بودیم، ایشان، برای ما کلاسی داشتند به نام «تربیت حس». یعنی ما موظف بودیم که حس های مختلف را در افراد مختلف تجربه کنیم.

در تئاتر ما با این توجهات کمی سطحی برخورد می شود و همین باعث خواهد شد که کمتر بتوانیم سراغ چنین نمایشنامه هایی برویم. در ایران استاد سمندریان در این فضا خیلی خوب پیش رفته بودند.در تئاترهای ایشان

از دکور و لباس و فضای آنچنانی خبری نیست و در اصل، به چیزی که اهمیت داده می شد، حس درونی و باورپذیری کاراکترهاست .

- شهاب حسینی: در هر برهه ای، دغدغه ای گریبانت را می گیرد. ما همیشه بر اساس نیازهای درونی مان سراغ اتفاقات و تصمیمات جدید می رویم. خیلی وقت ها طبیعت سر راه ما چیزی را می گذارد که دقیقا همان چیزی است که مورد نیازمان است.

من فکر می کنم در حال حاضر و با توجه به شرایط کنونی جامعه ما. زمان اجرای این نمایش بوده است. ممکن است در برهه ای دیگر، زمان اجرای مثلا نمایشنامه «خرده جنایت های زن و شوهری» اشمیت باشد. اما این نمایشنامه آدم ها را با خود درونی شان روبرو می کند و همین در فضای کنونی جامعه ما که آدم ها از خود خودشان فاصله گرفته اند، خیلی مناسب است.

ریشه این همه دروغ و درگیری و جنگ و کشتار چیست؟ در نمایش «ملاقات» به همه این مسائل اشاره می شود. شاید برای همین است که چنین نمایشنامه ای با توجه به جامعه کنونی و حتی با نگاهی اجمالی به دنیای امروز، برای اجرا ضرورت پیدا می کند. به نظرم نیاز خود ما و نیاز فضایی که در آن زندگی می کنیم، ما را به سمت «ملاقات» سوق داد.

من البته علاقه زیادی به نمایشنامه «مهمانسرای دو دنیا» همین نویسنده یعنی اشمیت هم دارم. متن های ساده و روانی دارد و در عین حال آنچه باید بگوید، به بهترین نحو می گوید. ما وقتی این نمایشنامه را خواندیم، به وجد آمدیم و تصمیم گرفتیم با اجرای آن، این وجد و لذت را با بقیه هم شریک شویم.

کاراکترهای هر کدامتان در این نمایش چه خصوصیات و ویژگی هایی دارد؟

- احمد ساعتچیان: بخشی از این نمایشنامه بر اساس واقعیت است. این بخش به زمان جنگ جهانی دوم برمی گردد. دوره ای که آلمان ها، وین را می گیرند و شروع به سوزاندن و از بین بردن آثاری می کنند که به زعم خودشان ضدنازی است. در این میان سری هم به خانه فروید می زنند تا در میان کتاب ها و آثارش، نشانه های ضدنازی پیدا کنند.

در همین تحقیق و تفحص دختر فروید دستگیر می شود. قصه این نمایشنامه در همان شبی اتفاق می افتد که دختر فروید را دستگیر می کنند. من در این نمایشنامه در نقش دکتر فروید بازی می کنم. به هر حال وقتی می خواهی شخصیتی مثل فروید را که اینقدر معروف است، بازی کنی، می مانی که بهتر است به چه شکلی او را بازی کنی؛ عینا شبیه خود واقعی او یا به شکلی دیگر؟ ما در این نمایش به شکلی دراماتیک به این شخصیت نگاه کردیم.

- فرانک حیدری: من در نقش آنا، در این نمایش بازی می کنم. آنا دختر آخر فروید است و به پدرش خیلی نزدیک است. شخصیت آنا یک شخصیت لجوج و عصبی است. به نوعی سمبل آزادی و رهایی است و دائما دارد به پدرش اصرار می کند که از دست نازی ها رهایی پیدا کنند و از وین بروند. در اصل آنا، نماد رها شدن و بی پروایی و پاره کردن قید و بندهاست.

- شهاب حسینی: صحبت کردن درباره کاراکتری که من بازی می کنم، خیلی آسان نیست. چیزی که خود اشمیت در نظر داشته این است که ما به قضاوت قطعی درباره این کاراکتر نرسیم. بهترین چیزی که می توان درباره او گفت این است که این غریبه روی صحنه، تجسم عینیت یافته بخشی از وجود فروید است که همیشه تمایل به ایمان آوردن داشته.

فروید همیشه در طول زندگی خواسته جلوی حس ایمان به خدا را درون خودش بگیرد و احساس می کرده که ایمان به خدا، ممکن است فریبی بیش نباشد و نباید به آن تن داد. شبی که قصه این نمایش در آن می گذرد، شب بسیار ناامیدکننده ای برای فروید است. همان شبی که با گذشته خود و تمام خط مشی اش دچار چالش می شود.

در کتاب آخر او، «موسی و یکتاپرستی» هم سایه چنین تردیدی را می بینیم. اشمیت هم بر اساس آن کتاب این نمایشنامه را نوشته است. می توان درباره این کاراکتر گفت که این شخصیت بسیار فرازمینی و متافیزیکی است و در اصل بخشی از تفکرات فروید به صورت عینیت یافته است.

- مهدی بجستانی: شخصیتی که من بازی می کنم، یک افسر نازی (گشتاپو) است که به خانه فروید می آید و همه چیز را به هم می ریزد. او به همراه همکارانش به دنبال مدارکی هستند تا به هدفشان برسند.

شباهتی بین افسرهای نازی که در فیلم ها دیده ایم با این افسر نمایش شما وجود دارد؟

- مهدی بجستانی: بله، حتما دارد. شخصیت های نازی همه خشن و مستبد هستند و می خواهند حرف، حرف خودشان باشد. حالی شان نیست که دارند چه کار می کنند.

حالا تازه چند روز از اجرای این تئاتر گذشته. پیش بینی تان از برخورد مردم با این نمایش چیست؟

- شهاب حسینی: آرزوی ما این است همان حسی که خود ما بعد از خواندن این نمایشنامه پیدا کردیم، تماشاچی هم پیدا کند. حس ما یک حس امیدواری بود. به نظرم مرز سقوط یک انسان، ناامیدی است. وقتی از این مرز رد می شوی، نیروی بالفعلی برای انجام هر نوع ناهنجاری داری.

خود خداوند هم همیشه وعده امیدواری را به انسان ها داده است. حتما شنیده اید که می گوید «صدبار اگر توبه شکستی بازآ» یا آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» که برای خداوند صفت «بخشنده» و «مهربان» را قائل شده است. خود خداوند هم بزرگترین گناه را ناامیدی از درگاهش می داند. من وقتی نمایشنامه را خواندم احساس کردم که آن شب به واسطه اتفاقاتی که برای فروید رخ داده (اینکه حرمتش شکسته شده و همه چیزش در حال از دست رفتن است) به ناامیدی رسیده.

دیگر او پروفسور فروید نیست. یک انسان ناامید است. بنابراین در طول این سال هایی که این کتاب ها را نوشته هیچ وقت با این وضوح با خودش روبرو نشده است. آنجا محل تلاقی خود واقعی و خود خداجویش است. امیدوارم تماشاچی هم به چنین چالشی برسد و حس امیدواری بگیرد.

- احمد ساعتچیان: چیزی که بخواهم درباره این نمایش پیش بینی کنم این است که وقتی نمایش تمام شود بیشتر درباره اش فکر کنند. فکر می کنم طیف های مختلفی را از هر نظر به خودش جذب می کند.

گروه خیلی آرامی هستید، احتمال اینکه کنار هم بمانید و نمایش های دیگری را روی صحنه ببرید چقدر است؟

- شهاب حسینی: آرامش مان را بگذارید روی حساب تجربه هایمان. پشت صحنه نمایش قلب تپنده نمایش است. گروه ما بیشتر از 15 نفر نیستیم. هدف همین است. بگذارید کمی درد دل کنم. من در رسانه ای گفتم مقداری خسته ام و نیاز به استراحت دارم. تیتر زدند: «خداحافظی شهاب حسینی با سینما».

روی این موضوع اینقدر مانور دادند که به خودم گفتم اگر می دانستم اینها اینقدر دوست دارند من بروم همان 10 سال پیش می رفتم (بلند می خندد). دیگر نیاز به این همه سوال ندارد. در همان دوره خستگی ام. ماجرا را ریشه یابی کردم، دیدم این استراحت نمی تواند منفک از شغلم باشد. گشتم و فهمیدم ارتباطم با ریشه ام قطع شده. من با تئاتر دانشجویی کارم را شروع کرده ام. من همان زمان دو سال در سالن آینه تالار مولوی از ساعت 6 صبح تا 6 عصر تمرین کردم. 2 سال هر روز وآن هم فقط برای 4 اجرای دانشجویی.

چه چیزی آن سال ها ما را دور هم جمع می کرد و باعث می شد که با همه اخبار بد و غم هایمان کنار بیاییم و به عشق تئاتر کار کنیم. ما با این عشق و علاقه آمده ایم و حالا جهان صنعت زده سینما دارد ما را از عاطفه خالی می کند و فقط به ما متریال فروش و اعتباربخشی به فیلم می دهد. این با ماهیت ما جور نیست. من تا عاشق نشوم نمی توانم کار کنم.

روح من، یک بچه است. بچه را اگر مشتاق نکنی نمی تواند بازی کند. من اگر این کاره بودم که می زدم در کار تجارت و با قیمت بورس بالا و پایین می رفتم و حالم بد و خوب می شد یا با قیمت دلار و سکه حالم دگرگون می شد اما ما بازیگران اینطور نیستیم. ما اصلا از قیمت دلار و سکه خبر نداریم. همین فکرها باعث شد که به ریشه ام برگردم.

حالا از زمانی که دارم دوباره تئاتر کار می کنم، به اذعان همه اطرافیان و دوستانم حالم خیلی بهتر است. باید عاشق می شدم که شدم. به جایی رسیده بودم که واقعا حالم بد بود. عین ماهی شده بودم که داشتم کنار آب جان می دادم و یکی من را در لحظه های آخر انداخت در آب و حالا دوباره نفس گرفته ام. امیدوارم بتوانم این راه را ادامه دهم.

نمایش شما دوتا کارگردان دارد. یکی احمد ساعتچیان و دیگری شهاب حسینی. کارگردانی در کنار همدیگر سخت نیست؟ این تجربه چطور بود؟

- شهاب حسینی: ما احساس سختی نکردیم. البته باید بگویم که قطعا احمد ساعتچیان درباره من صبوری به خرج داد. به عنوان کارگردان یا بازیگر و ... مهم نیست. هنر با گروه معنا پیدا می کند. ما به کاری که قرار است خلق شود فکر می کنیم و به این توجه نمی کنیم که عنوان هر کداممان چیست.

- احمد ساعتچیان: تجربه است دیگر! بعضی وقت ها کاری انجام می شود و تازه مدتی بعد از آن می شود که به یک تئوری از آن رسید. اینکه چه شد که اینطوری شد؟ ایرادها و نقطه قوتمان کجا بود؟ و ... چیزهایی است که حالا نباید درباره شان حرف زد.

- شهاب حسینی: دقیقا. به آن اتفاقی که قرار است بیفتد، ایمان داریم. هر کداممان با تجربه هایمان جلو می رویم. احمد ساعتچیان با همه تجربیاتش در تئاتر و کوله باری از لحظاتی که ارتباط تنگاتنگ با تماشاگر داشته، آمده است. فرانک حیدری با پیش زمینه قابل اعتنایی در عکاسی، کارگردانی و بازیگری تئاتر و تصویر آمده. مهدی بجستانی با سابقه ای همپای احمد ساعتچیان آمده. ما همه چیزمان را وسط گذاشته ایم تا موفق شویم.

به نظر می رسد در تئاتر شما خبری از دکورهای سنگین و سلف سرویس در پشت صحنه وگروه ارکستر و هزینه های هنگفت نیست. جریانی که اتفاقا خیلی هم این روزها در تئاتر مد شده است. عمدی در این زمینه داشتید؟

- احمد ساعتچیان: چیزی که گفتید خستگی من را درآورد (می خندد)، چون من و شهاب خیلی در این مورد دغدغه داشتیم. من اکثرا این نمایش ها را می بینم. وقتی در سالن هستی به راحتی می فهمی که چقدر سرمایه و زحمت خرج این کار شده است اما به محض اینکه از سالن بیرون می آیی، همه چیز را فراموش می کنی و هیچ چیزی درگیرت نمی کند.

- شهاب حسینی: جانا سخن از زبان ما می گویی (می خندد). این نمونه تئاترها که امروزه خیلی مد شده است، اغلب به تئاترهای تکنیکال نقب می زند اما تئاتر تکنیکال باید در بستر عظیم محتوا باشد که الان می بینیم اینطور نیست. یعنی در این تئاترهای مد شده امروزی، فقط به تکنیک و ابزار و امکانات فکر می کنند و از محتوا خبری نیست.

- احمد ساعتچیان: البته کارهای خوبی هم در سالن های کوچک با پرسوناژ کم اجرا می شود ولی ماجرا این است که این روزها چیزهایی به شکل تب در تئاتر فراگیر می شود. آن هم به واسطه اجرای یک نمایش در آن فرم است. بعد از آن همه از آن تب پیروی می کنند. مثلا اگر کسی کار آوانگارد انجام می دهد، انگار کپی برداری است. یعنی تئوری و پروسه تاریخی اش را نمی دانند و تنها چون مد شده سراغش می روند. من خودم هم از این دست کارها زیاد انجام داده ام اما حالا می دانم که باید پشت هر سبک و فرمی، آموزش وجود داشته باشد.

متاسفانه این اتفاق در تئاتر امروز ما نمی افتد. اگر خیلی راحت بخواهم بگویم این است که طرف شب یک کتاب می خواند و صبح می خواهد آن را تبدیل به نمایش کند. نمی داند ابزارش هم چیست و فقط خرج کردن را یاد گرفته است. من چنین چیزی را دیده ام که می گویم. اینها معضلات تئاتر ماست. اینجا می گویند که ما می خواهیم مکبث را اجرا کنیم. خب تا اینجا اشکالی ندارد. آنجایی اشکال پیدا می کند که می گویند می خواهیم «مکبث» را از سقف وسط صحنه پرتاب کنیم و به روایت داستان نمایش هیچ توجهی نمی کنند.

- شهاب حسینی: مکبث به سبک اسپایدرمن! (می خندد)

حضور شهاب حسینی در این تئاتر چقدر به دیده شدن آن کمک می کند؟

- احمد ساعتچیان: البته درباره شهاب، این روزها چیزی می گویند که واقعا خنده دار است. می گویند او از سر بیکاری به تئاتر برگشته و اینکه این روزها در سینما پول و کار نیست!

- شهاب حسینی: (می خندد) در تله فیلم ها هم کسی دنبالم نیامد، برای اجرا هم کسی سراغم را نگرفت، فقط ماند تئاتر. دیگر گفتم از سر مجبوری بیایم تئاتر! چون تئاتر نوانخانه است خب!

کیانوش عیاری: اصلاحات «خانه پدری» ویرانگر است

کیانوش عیاری: اصلاحات «خانه پدری» ویرانگر است

کیانوش عیاری که درباره‌ی سرنوشت اکران فیلم «خانه پدری» اظهارنظر صریحی نداشته است، سرانجام سکوتش را درباره‌ی آخرین ساخته‌ی سینمایی‌اش شکست.

این کارگردان سینما تصریح کرد: اکران فیلم «خانه پدری» در ایران به انجام پاره‌ای اصلاحات منوط شده است.
عیاری در پاسخ به اینکه آیا اصلاحات «خانه پدری» را پذیرفته است؟ پاسخ منفی داد و گفت: این اصلاحات ویرانگر هستند و با اعمال آنها هستی فیلم «خانه پدری» زیر سوال می‌رود.

کارگردان «خانه پدری» سپس به طرح این پرسش پرداخت که چرا باید آبشخور اصلی یک فیلم که صحنه قتل دختری توسط پدر و برادرش است، حذف شود؟ با حذف این صحنه دیگر از «خانه پدری» چیزی باقی نمی‌ماند!

چندی قبل وزارت ارشاد فیلم «خانه پدری» را برای اهالی رسانه به نمایش گذاشت. در همان مقطع سجادپور ـ معاون امور سینمایی سازمان سینمایی ـ هم درباره‌ی نمایش عمومی «خانه پدری» شرط گذاشته تا سکانس‌های ابتدای اپیزود اول حذف شود. (سکانس‌هایی که پدر و برادر، دختر خانواده را می‌کشند.)

«خانه پدری» جدیدترین ساخته‌ی کیانوش عیاری است که داستان آن از اواخر دوره‌ی قاجار و اوایل پهلوی آغاز می‌شود. این فیلم درباره‌ی پدری است که به همراهی پسرش، دخترش را به جرم اینکه آبروی خانواده را برده است، می‌کشد و در خانه‌اش به خاک می‌سپارد. تاثیر این اتفاق در 6 دهه در «خانه‌ی پدری» روایت می‌‌شود.

فیلم سینمایی «خانه پدری» چندی قبل در بخش‌ جنبی جشنواره بین‌المللی فیلم «ونیز» نمایش داشت و مدیر این فستیوال آن را کشف سال جشنواره معرفی کرد. این در حالی بود که مسوولان سینمایی اجازه نمایش فیلم «خانه پدری» را در جشنواره‌ی ونیز ندادند و مسوولان ناجی هنر به عنوان سرمایه‌گذار این فیلم به دلیل نمایش بدون مجوز «خانه پدری» در ونیز اعلام کرد که این موضوع را پیگیری قضائی می‌کند.

بنا بر این گزارش،با توجه به اینکه کیانوش عیاری می‌گوید اصلاحات فیلم را نپذیرفته است، اکران این فیلم در ایران سخت به نظر می‌رسد.

در فیلم «خانه پدری»،مهدی هاشمی، مهران رجبی، شهاب حسینی، ناصر هاشمی، مینا ساداتی، نازنین فراهانی و... به ایفای نقش پرداختند.

 

منبع: ایسنا

زمان پخش تله فیلم تعبیر خواب تغییر کرد

فیلم تلویزیونی تعبیر خواب با بازی شهاب حسینی که قرار بود امشب ساعت 22 از  شبکه یک سیما پخش شود به زمان دیگری موکول شد .

زمان پخش تله فیلم تعبیر خواب + عکس ها + آنونس

                                                         تله فیلم تعبیر خواب
                                     پنج شنبه 13 مهر ماه ساعت 22 - شبکه یک سیما


«تعبیر خواب» مضمونی اجتماعی دارد و داستان پلیسی را روایت می‌کند که در دو راهی انتخابی تعیین‌کننده در زندگی‌اش قرار می‌گیرد. او ‌در جریان یک سرقت با ‌مشکلات فراوانی دست به گریبان شده و میان دو راهی انجام وظیفه و عمل به قولی که داده، مانده است. او برای انتخاب، زمان چندانی نداشته و باید یکی را انتخاب کند‌.


آنونس این تله فیلم را از لینک زیر ببینید :


تعبیر خواب 


و در ادامه عکس ها :








شهاب حسینی: از سر بیکاری به تئاتر بازنگشتم

در آستانه اجرای «ملاقات»
شهاب حسینی: از سر بیکاری به تئاتر بازنگشتم



نمایش «ملاقات» با کارگردانی و بازی شهاب حسینی و احمد ساعتچیان از روز دوم مهرماه در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران به روی صحنه می رود، این نمایش نوشته اریک امانوئل اشمیت یکی از آثار عمیق و تامل برانگیز به شمار می‌رود که با بازی شهاب حسینی و همچنین با توجه به محبوبیت این هنرمند می‌تواند یکی از نمایش های موفق کشور در سال 1391 محسوب شود.

شهاب حسینی پس از 4 سال با این نمایش به صحنه تئاتر بازمی گردد و این‌ بار فرهنگسرای نیاوران را برای بازگشت به تئاتر انتخاب کرده است.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، شهاب حسینی در آستانه اجرای «ملاقات» بازگشت به عرصه تئاتر را اتفاق بزرگ و مهمی برای خودش ارزیابی کرد و در گفت‌وگویی با اشاره به اهمیت تئاتر در زندگی هنری خودش گفت: تئاتر به من زندگی می‌بخشد تئاتر می‌گوید پول زیادی ندارم بدهم ولی در عوضش به تو زندگی می‌دهد، برای همین من از وقتی که مشغول این کار هستم برای فرزندم پدر بهتری هستم، خوش اخلاق ترم حساسیت‌هایم به حداقل رسیده،اینها همان چیزی است که تئاتر به من می‌دهد و البته خدا به بهانه‌ی تئاتر به انسان می‌دهد.

- در آستانه اجرای «ملاقات» از آخرین حضوری که در تئاتر داشتید بگویید و اینکه با چه انگیزه و هدفی تصمیم گرفتید که باز هم بر صحنه نمایش ظاهر شوید؟

فکر می‌کنم آخرین بار سال 87 بود که در نمایش کرگدن با اقای فرهاد آئیش همکاری داشتم و آن نمایش در سالن اصلی تئاتر شهر به مدت چهل و پنج شب اجرا شد.

در مورد بازگشت و حضور دوباره بر صحنه تئاتر هم باید بگویم هرکسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش. بر خلاف تعدادی از نقدهایی که متاسفانه این روزها در بعضی نشریات به چشم می‌خورد که بازیگران سینما احتمالا کاری در سینما پیدا نمی‌کنند ، درآمد مناسبی ندارند و خلاصه از سر بی‌کاری و بی‌چاره‌ای به تئاتر بازمی گردند باید بگویم اصلا اینطور نیست. من واقعا به این نقدها به شدت انتقاد می‌کنم.

موضوع اصلی ما نیستیم و به خاطر خود بازیگران نیست که این نقدها را ناپسند می‌دانم بلکه فکر می‌کنم ، دامن تئاتر مقدس است ، تئاتر پرورنده است خیلی از ما و بزرگان نسلی که شاهدشان هستیم و میبینیم از دامن تئاتر وارد این عرصه هنرهای نمایشی شدند مثل استاد انتظامی اگر پیشینه‌ی تئاتری نداشت آیا واقعا در فیلم «گاو» اقای مهرجویی می‌توانست آن نقش به یاد ماندنی را خلق کند؟ یا استاد شکیبایی که در واقع «هامون» رو به عنوان یه اثر ماندگار همیشه ازش یاد میکنیم.حتی پرویز پرستویی و امثال ایشون ...

حقیقت این است که باید وظیفه، مسئولیت و نقش خودمان را به درستی درک کنیم. الان مسئولیتی که ما احساس کردیم این هست که سینما به بخش صنعت خیلی نزدیک شده تا هنر. در واقع بعد صنعتی سینما نسبت به بعد هنری غالب شده و این باعث می‌شود به افرادی که در سینما به عنوان هنرمند مشغول کار هستند سخت بگذرد. اینکه کدام بازیگر را بیاوریم که فیلم فروش بهتری داشته باشد با ذات آن هدفی که ما از ابتدا داشتیم متفاوت است.این باعث می شود که ما الان در سینما احساس کنیم حالمان خوب نیست. من فکر می‌کنم ما باید بتوانیم از کارمان لذت ببریم و وقتی لذت نمی‌بریم این لذت به مخاطب هم منتقل نخواهد شد. من فکر می کنم در این شرایط نیاز داریم که خودمان را ترمیم کنیم.

- یعنی فکر می‌کنید بازیگر سینما برای رسیدن به آرامش باید به تئاتر پناه بیاورد؟

ببینید من احساس می‌کنم که به ترمیم نیاز دارم و تئاتر این حس را به من می‌دهد. تئاتر شما را از نو بازسازی می‌کند. وقتی این اتفاق افتاد مسلما می‌توانیم این موج خوب و این احساس را در فضا منتشر کنیم. تئاتر انسان‌ها را به وادی اندیشه دعوت می‌کند. خیلی از ماها می‌توانیم جواب خیلی از گره‌ها و معماها و پیچیدگی‌هایی که در ذهنمون هست را در قالب هنر پیدا کنیم. صادقانه بگویم خود من در این چند ماه برای بازگشت به صحنه تئاتر چند پیشنهاد مناسب از سینما را رد کردم که از نظر مالی منافع زیادی داشت اما چیزی که الان نیاز دارم حضور در تئاتر است. احساس می‌کنم اینجا حال من خوب می‌شود.

من اگر از اول سال نود و یک تا الان سه قرار داد می‌بستم درآمد خیلی زیادی داشتم ولی سینما در برابر آن از من زندگی و لحظاتم را میخواست ولی تئاتر به من زندگی می‌بخشد تئاتر می‌گوید پول زیادی ندارم بدهم ولی در عوضش به تو زندگی می‌دهد، برای همین من از وقتی که مشغول این کار هستم برای فرزندم پدر بهتری هستم ، خوش اخلاق‌ترم حساسیت‌هایم به حداقل رسیده ،اینها همان چیزی است که تئاتر به من می‌دهد و البته خدا به بهانه‌ی تئاتر به انسان می‌دهد. ولی سینما نه، سینما همه چیز آدم را می‌گیرد انگار، حس آدم را می‌خواهد بگیرد، زندگی آدم را می‌گیرد، خانواده آدم را می‌گیرد حتی علاقه‌ها و خیلی چیزهای دیگر درحالی که تئاتر همه چیز می‌بخشد، تئاتر روحیه می‌دهد ، اندیشه می‌دهد ،جهان‌بینی می‌دهد.

- البته نمی‌توان گفت همه انواع و اقسام تئاتر همین شرایط را دارند، اینطور نیست؟

اصولا تئاتر به بخش‌های مختلفی تقسیم می‌شود.یکسری تئاترها دیده می‌شود که در این کارها صرفا روی بعد تکنیکال تئاتر کار شده و تنها تکنیک ماجرا پررنگ به نظر می‌رسد حتی با امکانات بالا اجرا می‌شود و تمرکز در این بخش است اما من فکر می‌کنم در تئاتر باید تمرکز روی محتوا باشد و به مفهوم توجه شود. یک اثر هنری باید ثمر بخش باشد. جهان امروز اساسا به سمت سادگی، روشنی و شفافیت در حرکت است.ما زمانی می توانیم موفق باشیم که عمق مطلب از کاری که میخواهیم بکنیم را دریافت کنیم. در این شرایط ابتدا خودمان پالایش می‌شویم و یک عصاره ناب و خالصی بتونیم به دست می‌آوریم آنوقت همین حس و همین عصاره را می‌توانیم به مخاطب انتقال بدهیم و این بسیار ارزشمند است.

تئاتر بخش‌های متفاوتی دارد و هر بخش باید جایگاه و هویت خودش را پیدا کند. تئاتر دانشجویی،تئاتر تجربی، تئاتر محتواگرا و ...

هرکدام باید جایگاه خودشان را داشته باشند. ای کاش مردم ما به همه بخش‌های آن علاقمند باشند. همان تماشاگری که کار روحوضی را می‌بیند به تماشای کار محتواگرا هم برود و این خیلی هم خوب است. من به شخصه دلم میخواهد بروم کمدی رو حوضی را ببینم. برای اینکه ببینم اصالت ساختاریش چیست و آن اصالت حتما به من هم کمک می‌کند.

- این روزها موضوع حضور بازیگران سینما و تئاتر در هر دو عرصه ، خصوصا ورود برخی از بازیگران سینما به تئاتر و از سویی جذب استعدادهای توانمند تئاتر به سینمای متمول به یکی از دغدغه‌های جدی منتقدان مبدل شده ، فکر می‌کنید تبادل نیروها در این دو شاخه از هنرهای نمایشی چه تاثیراتی روی سینما و تئاتر می‌گذارد؟

من اصولا با تکثر مخالف هستم و فکر می‌کنم همه باید به دنبال وحدت باشیم. همه ما از یک منبع اصلی آمدیم و باید به وحدت برسیم.بازیگر بازیگر است، تئاتر ،نمایش خیابانی تلویزیون، دوبله کارتون اینها همه جزء شاخه‌های کاری ما است و تفاوتی ندارد. برای یک شناگر چه تفاوتی می‌کند که در چه استخری و با چه ابعادی شنا کند؟ مشکل ما سهل انگاری در کار و روی آوردن به کارهای کمی است. در همه بخش‌ها تفاوتی ندارد. در سینما یا تئاتر نباید به دنبال ساخت کارهای زیاد باشیم باید به دنبال ساختن کارهای با کیفیت باشیم. مشکل امروز سینما و تئاتر بی‌توجهی به محتوا و کیفیت آثار است. در تلویزیون هم این مشکل را می‌بینیم. اینکه برنامه‌های 90 شبی ساخته بشود هزینه‌هایی هم پرداخت شود اما با کدام کیفیت؟ با کدام محتوی؟ در همین سریال‌های ماه رمضان که هر سال پخش می‌شود چقدر هزینه و نیروی انسانی را به هدر می‌دهیم و به دنبال چه کیفیتی هستیم؟

من فکر می‌کنم بازیگرانی که تئاتری نبودند و از سینما وارد تئاتر شدند باید به هدف و نیت خودشان فکر کنند. بحث این نیست که این کار را بلد هستند یا نیستند، اینکه تئاتری هستند یا نیستند، آغوش تئاتر به روی همه باز است و از همه استقبال می‌کند تنها یک چیز از شما طلب می‌کند و آن عشق است. بازیگری که با عشق می‌آید موفق می‌شود اما اگر هدف دیگری داشته باشد بیش از هر کس به خودش ضربه می‌زند. به آبرو و اعتبار خودش ضربه می‌زند.

صحنه تئاتر جای خودنمایی نیست ، جای تظاهر نیست ، تئاتر جایی نیست که بخواهیم بیاییم از مردم پول بگیریم تا فلان بازیگر را از نزدیک تماشا کنند. ای کاش بازیگری که حتی با شهرت و اسم و رسم به تئاتر می‌آید با فروتنی و تواضع بیاید و بگوید که آمده‌ام خودم را بسازم، خودم را تربیت کنم. شرایطی که الان می‌بینیم شرایط خوبی نیست. اینکه یک نمایش 3 ساعته اجرا می‌شود و فلان بازیگر صاحبنام 4 دقیقه در نمایش حضور دارد توهین به مخاطب است.

- شما از ابتدا به دنبال یک سوژه معنوی بودید و بالاخره نمایشنامه ملاقات را انتخاب کردید، چرا حتما می‌خواستید با چنین موضوعی به روی صحنه بروید؟

من فکر می‌کنم اصلی‌ترین بافت در درون هر انسان این است که تکلیف خودش را با خودش روشن کند. همه ادیان آسمانی آمده‌اند که بگویند همه وجود و هستی آن چیزی نیست که با حواس پنچ‌گانه احساس می‌کنیم. همه‌ی حقیقت این نیست اما می‌توانیم به بخشی از حقیقت وجود دست یابیم.

واقعا علت این همه جنگ و خونریزی و اینهمه ظلم و خبرهایی که خیلی راحت در مورد کشته شدن آدم‌ها در جهان هر روز می‌شنویم چیست؟ آیا به غیر از اینکه ما همیشه وجود یک ناظر و یک افریدگار را فراموش می‌کنیم و وجودش را پیش خودمان نادیده می‌گیریم؟ در این شرایط خودمان تصمیم می‌گیریم و وضعیت جهان اینگونه می‌شود. پس ریشه بسیاری از مشکلات و یا همه مشکلات همین موضوع است.

به نظر من زیبایی این نمایش‌نامه این است که در واقع اتفاقات بین یک شخصیتی و دکتر زیکموند فروید روی داده و فروید پیشگام اندیشه مادی‌گرایی و تسلسل تصادفی زنجیره مولوکولی است اما شما در کتاب اخرش سایه تردید بر تمام افکار گذشته او را می‌بینید. احساس می‌کنید که خودش هم شک کرده به چیزی که گفته وشاید اشمیت این حس را گرفته و باعث شده از آن کتاب این نمایشنامه را بنویسد. معجزه فقط این نیست که آسمان شکفته بشود و اتفاق خاصی بیافتد همین که یک اندیشمند ملحد و منکر خدا از یک جایی به اندیشه و فکر خودش شک می کند و حتی به خدا اعتقاد پیدا می‌کند و می‌بیند باورها و تفکراتش نادرست بوده یک معجزه است. حالا فکر کنید همان انسان‌هایی که به دنبال این شخص بوده‌اند می‌بینند در اندیشه‌ها و تفکراتش دچار تردید شده است. اینجا بازیگر و هنرمند رسالت دارد که این اتفاق را به تصویر بکشد و این چالش را نمایش بدهد. چالشی میان روحانیت و وجود جسمانی انسان. فروید به مادی گرایی اعتقاد دارد اما شخصی می‌آید و حقایقی را به او می‌گوید که متحول می‌شود. امروز نسل جوان به خوراک فکری نیاز دارد که در همین آثار هنری باید جست‌وجو کند.

- با این وجود مقاومت‌هایی در برابر آثار و کارهای معنوی اینچنینی دیده می‌شود، اینطور نیست؟

به نظر من این حاصل نوعی عناد و لجاجت است، کاش این عناد ورزیدن ریشه در تفکر عمیق داشته باشد اما واقعا اینطور نیست، این موضوع به یک پز روشنفکری تبدیل شده اما باید واقعیت را بپذیریم. در دنیای موسیقی ، در اوج شکوفایی موسیقی غرب آقای کت استیونس در قرآنی که یک دوست بهش هدیه می‌دهد چه می‌بیند که معروفیت و شهرت را میگذارد کنار و مسلمان می‌شود و اسمش را می‌گذارد یوسف اسلام .

متاسفانه بعض از ما سطحی‌نگر شده‌ایم. هیچ وقت فکر نمی‌کنیم به اینکه همیشه سریعترین راه بهترین راه نیست. بعضی از ما هم اینطور فکر می‌کنیم که خدا هم یک پادشاهی است که در آن بالا نشسته و جهان را اداره می‌کند. به نظر من اشمیت اگر مسلمان بود و از او در مورد نمایش ملاقات سوال می‌کردید، می‌گفت این اثر در راستای همان اعتقادی که در اسلام گفته می‌شود خدا نزدیکتر از رگ گردن است. خدایی که در وجود انسان است.

- شخصیت «غریبه» که در این نمایش شما بازی می‌کنید چه کسی است؟ این سوال تا آخر نمایش از ذهن بیننده بیرون نمی‌رود.

شخصیت «غریبه» که در نمایشنامه هست هیچ وقت هویتش کامل نمی‌شود و همه جوره تصور می‌شود اما بهترین هویتی که ما باید اجرا بکنیم این است که این غریبه همان وجه خدا جوی فروید است. فروید برای اینکه روی ارای خودش پابرجا بماند آن بخشی از خودش را که به او الهاماتی میداده خاموش می‌کند، سرکوب می‌کند و به آن توجهی ندارد. ما فکر می‌کنیم این همان چیزی است که در طول زندگی انکارش کرده و حالا می‌آید به او می‌گوید که من حقیقت دارم و تو در همه این دوران اشتباه کردی. حتما یک چیزی وجود داشته که تو آن را انکار می‌کردی، اگر چیزی نبود پس تو در همه این سال‌ها چه چیزی را انکار می‌کردی؟

- با همه تلاشی که برای ساده ساختن نمایش شده باز هم به نظر می‌رسد نمایش سنگینی است و مخاطب نباید تمرکز خودش را حتی برای یک لحظه از دست بدهد ، اینطور نیست؟

اگر این اتفاق واقعا افتاده باشد خوشحالیم. امیدواریم تماشاگر ترغیب بشود که این کار را چند بار ببیند تا همه ابعاد نمایشنامه را به درستی احساس کند. در عین حال ما از عناصری مثل روانی، سادگی، باور پذیر میزانسن‌ها ، ملموس بودن شخصیت‌ها بهره می‌گیریم که بتوانیم این ارتباط سنگین را ملموس‌تر و شیرین‌تر و قابل هضم‌تر برای تماشاگر داشته باشیم.

- ممکن است خیلی‌ها برای تماشای هنرنمایی شهاب حسینی ترغیب شوند و به تماشای این نمایش بنشینند، شما اینطور فکر نمی‌کنید؟

اگر این اتفاق بیافتد و کسی برای دیدن شهاب حسینی بیاید بازنده من هستم و به آنچه که می‌خواستم نرسیده‌ام. خدا همه رفتگان را مورد رحمت قرار بدهد و به خصوص استاد سمندریان را که واقعا هرچی داریم از ایشان داریم. استاد سمندریان یک جمله بسیار خوب داشت که می‌گفت شما زمانی موفق خواهید بود که تماشاگر در مرتبه اول که با شما مواجه می‌شود.

طبیعتا ابتدا شخصیت ظاهری شما را می‌بیند ولی بعد از گذشت زمانی نقش را ببیند و بعد از گذشت سی دقیقه دیگر نقشی را هم نبیند و خودش را در نقش ببیند.

من ترجیح می‌دهم از این موقعیت خدادادی و از این بستر مناسب در جهت جذب مخاطب استفاده کنم ولی مخاطبی که از در می‌رود بیرون و خوشحالیش صرفا دیدن یک بازیگر سینما نبوده حتی اصلا یادش برود که چه کسی را دیده و بیشتر عمق مطلب ذهنش را مشغول کرده باشد. ما باید از این بستر اینطور استفاده کنیم.

- چه چشم انداز و هدفی را در اجرای این نمایش برای خودتان ترسیم کرده‌اید؟

امیدوارم که خدا به ما این توانایی را بدهد که صداقت را سر لوحه کارمان قرار بدیم چون کار صادقانه به هر حال اقبال پیدا می‌کند،امیدوارم بتوانیم خاطره‌ای را اینجا به وجود بیاوریم که برای سال‌ها از آن به نیکی یاد شود و امیدواریم که این فرایند را بتونیم به خصوص در فرهنگسرای نیاوران تداوم ببخشیم و نگذاریم وقفه‌ای در آن ایجاد شود. سالن تئاتر این فرهنگسرا بستر مناسبی است برای اجرای کارهایی از جهان اندیشه ، کارهایی که با آثار و نمایش‌های دیگر متفاوت باشد. کارهایی که در آن به بعد مادی فعالیت هنری توجه نشود بلکه موضوع اصلی محتوا باشد.

- سوال پایانی، چرا فرهنگسرای نیاوران را برای اجرای این نمایش انتخاب کردید؟

دلایل متعددی داشت، به دلیل اینکه مراکزی که مرکزیت تئاتر را دارند و در واقع به عنوان میعادگاه تئاتر شناخته می‌شوند قطعا همیشه حواشی را هم به طور کلی همراه خودشان دارند که روی کار تاثیر می‌گذارد. دلیل انتخاب فرهنگسرای نیاوران این بود که من این فرهنگسرا را به خاطر موقعیت جغرافیایی آن دوست داشتم. خدای نکرده ماجراهای طبقاتی و غیره و ذلک و این حرفا نیست بلکه برخی حواشی و مسائل در مراکز دیگر ایجاد می‌شود که روی کار تاثیر می‌گذارد، ما به این کنج دنج فرهنگسرای نیاوران برای پردازش این ایده بیشتر نیاز داریم. این بود که شخصا بنا بر شناختی که از رییس محترم فرهنگسرا داشتم این موضوع را با ایشان مطرح کردم، خیلی استقبال و همراهی شد و ما هم این انگیزه را پیدا کردیم که بیاییم و این اثر را در این مکان اجرا کنیم. من اسم اینجا را می‌گذارم کنج دنج معنی و اندیشه!