«برف روی شیروانی داغ» معبری برای آشتی سینما و ادبیات



سینمای ایران در دهه 70 به واسطه سیاست های خاص بنیاد سینمایی فارابی به سمت و سوی سینمای روشنفکرانه بر پایه مخاطب خاص رفت که به دلیل فقدان پشتوانه قوی، رخوت و ایستایی را تجربه کرد.


سینمای روشنفکرانه که در همان دوران متوقف شده بود، در سال های اخیر بار دیگر زنده شده و به شکل های دیگر خود را مطرح ساخته است.اما در میان این آثار کارهای اصیل و قابل دفاعی هم وحود داشته که در فرم و محتوا خبری از جعلی بودنشان نیست. برف روی شیروانی داغ ساخته هادی کریمی یکی از این فیلم هاست که نمایش آن در جشنواره بیست و نهم فیلم فجر با واکنش های متفاوتی روبه رو شد.

وی در این اثر که پیشتر در فیلم 'رخساره' ساخته زنده یاد امیر قویدل دوره ای از زندگی شاعری تاثیرگذار و مهم را روایت کرده، این بار داستان خود را کامل کرده و از زاویه ای دیگر به مرگ او نگاه کرده است. کریمی در این فیلم قهرمانش را شاعری منزوی قرار داده که تلخی های بسیاری در زندگی اش دیده و به موجودی عبوس و تلخ تبدیل شده است. شروع قصه با مرگ استاد و ورود شخصیت های مختلف به آن، نوع خاصی از شخصیت پردازی مبتنی بر اطلاعات قطره چکانی را طلب می کند که در این زمینه کریمی خوب عمل کرده و تماشاگر را تا پایان با قصه همراه می سازد.

شخصیت ماهان به عنوان نزدیک ترین شخص به استاد در روزهای پایانی عمرش،پرداخت متقاعد کننده ای داشته و پس زمیه مناسبی برایش طراحی شده است. شغلی هم که برایش در نظر گرفته شده -رانندگی آژانس-برای آشنایی اش با استاد مناسب به نظر رسیده و از دیدارهای تصادفی مخصوص فیلم های ایرانی قابل قبول تر به چشم می آید.اما همین شخصیت نیز به تنهایی توانایی به دوش کشیدن بار دراماتیک فیلم را نداشته و دیگر شخصیت ها نیز برای یاری رساندن به وی چندان موفق نیستند.

کریمی برای نشان دادن برخی روشنفکرهای قلابی که از روشنفکری تنها استفاده وسیع از لغات فرنگی و وابستگی به سیگار را یاد گرفته اند،شخصیت فوق العاده ای مثل:سپیده و تا حدودی کامیار را وارد داستان کرده و به شناخت بیشتر تماشاگر از دنیای فیلمش کمک کرده است.

ورود سپیده به داستان و به دنبالش بحث های خاله زنکی که به راه می اندازد،ریتم مناسبی به فیلم بخشیده و رخوت ابتدایی آن را جبران می کند.این روشنفکر جعلی به قدری خوب از کار درآمده که دیگران را تحت الشعاع قرار داده و مکمل فوق العاده ای برای بهمن است. کامیار نیز نماینده روشنفکران سرگردان میان سنت و مدرنیته است که ریشه های سنتی کمرنگش مانع سقوط کامل او شده است. علاقه او به پریچهر نیز خود ریشه در این سنت ها داشته که کامیار را تکمیل می کند.

اما جذاب ترین شخصیت داستان به بهمن -برادرزاده استاد- تعلق دارد که خلق و خوی لمپنی اش در تضاد کامل با فضای داستان قرار داشته و بیشتر شبیه قهرمان های آثار جان اشتین بک است تا بساز و بفروشی اینجایی!.با این حال شخصیت یاد شده در جاهایی که فیلم کاملا از رمق افتاده ، آن را روی روال انداخته و به جلو رانده است. کریمی به عنوان کارگردان فیلم برف روی شیروانی داغ ، فضایی تیره و تاریک را برای روایت قصه اش برگزیده که به شدت با فضای داستان همخوانی داشته و تحمیلی و باسمه ای به نظر نمی رسد. در واقع وی از نمونه های درخشان غیر ایرانی الگوبرداری درستی کرده و میزانسن هایش - چینش - را بر مبنای آن شکل داده است.با این حال این فضای بسته تماشاگر را چندان اذیت نکرده که در این رابطه نوع دکوپاژ و حرکت دوربین بسیار نقش داشته است. فیلم هایی از جنس برف روی شیروانی داغ به واسطه حضور شخصیت های معدود، بسیار به بازیگر متکی بوده و نقش برجسته ای را به این عنصر بخشیده است.در این فیلم نیز گروه بازیگران بسیار خوب عمل کرده و شاهد بازی های درخشانی از آنان به ویژه شهاب حسینی و آنا نعمتی هستیم. حسینی که این روزها نقش های درخشانی را ایفا کرده،شخصیت بهمن را به گونه ای باورپذیر متکی بر جلوه های بیرونی و تا حدودی نمایشی خلق کرده است.نعمتی نیز برای نقش سپیده بهترین انتخاب بوده و بازی به عمد غلو شده وی در ارایه هرچه بهتر این نقش بسیار موثر بوده است. برف روی شیروانی داغ به عنوان فیلمی متعلق به حوزه سینمای خاص،فیلم آبرومندی با نقاط قوت بسیار است که در صورت تداوم می تواند رابطه نه چندان دوستانه سینما و ادبیات در ایران را به رابطه ای دلنشین و مهربانانه تر تبدیل کند. برف روی شیروانی داغ،سومین تجربه کریمی در مقام کارگردانی است. این فیلم با مضمونی اجتماعی روایتگر چند دانشجو است که پرده از راز مرگ استاد شاعر خود برمی دارند. شهاب حسینی، کوروش تهامی، آناهیتا نعمتی و خاطره اسدی در فیلم برف روی شیروانی داغ، ایفای نقش کردند.