گفت‌وگو با بهرام توکلی کارگردان پرسه در مه + درباره حوالی اتوبان

گفت‌وگوی خبرآنلاین با بهرام توکلی کارگردان
نه دولت دغدغه فیلم​های ما را دارد، نه بخش خصوصی 


فرهنگ > سینما  - کارگردان فیلم سینمایی «پرسه در مه» معتقد است در سال‌های اخیر سرنوشت اکران را تعداد محدودی از سینمادارها و پخش‌کننده‌ها تعیین می‌کنند و این گروه به سینمای متفاوت علاقه‌ای ندارند.

نزهت بادی: بهرام توکلی را با فیلم‌‌های کوتاهش می‌شناختیم، اما او را با «پابرهنه در بهشت» به عنوان یک استعداد جدید در نسل خود کشف کردیم و وقتی فیلم «پرسه در مه» را در بیست و هشتمین جشنواره فجر دیدیم و فیلم جایزه بخش فیلم‌های اول و دوم را به دست آورد متوجه شدیم توکلی در مسیر حرفه‌ای‌اش پیشرفت زیادی کرده است.

«پرسه در مه» درباره زندگی ناآرام یک آهنگساز در حال کماست که تلاش می‌کند قبل از مرگش برای خود رویای یک زندگی را بسازد تا با ذهنی خالی و بدون خاطره نمیرد. فیلمنامه متفاوت، بازی‌های درخشان، فیلمبرداری عالی و سبک بصری شاعرانه از این فیلم اثری ارزشمند و لذت‌بخش می سازد که حیف است در این اکران محدود تماشای آن را از دست داد.

با اینکه فیلم در جشنواره موفق بود، چرا در اکران دچار مشکل شد؟
در سال‌های اخیر سرنوشت اکران را تعداد محدودی از سینمادارها و پخش‌کننده‌ها تعیین می‌کنند و متاسفانه این گروه به سینمای متفاوت علاقه‌ای ندارند. ذهنیتشان فقط محدود به تعدادی فیلم پرفروش است و درگیر منافع زودبازده مالی شان هستند و مناسباتی دارند که من اسمش را مافیا نمی‌گذارم، اما به هر حال در جهت دستیابی به سود بیشتر است.

من کاملا به آنها حق می‌دهم. این اقتضای بخش خصوصی است، اما این سئوال منطقی است که چرا سرنوشت اکران یک کشور هفتاد میلیونی با سلیقه‌های متفاوت باید توسط پنج نفر و در یک اتاق صورت بگیرد. با چنین شرایطی است که فیلم‌های ما در زمان مرده با چند سالن محدود و نداشتن هیچ گونه تبلیغاتی اکران می‌شود.

نسل ما اصلا نماینده‌ای در حوزه اکران ندارد. نه دولت که وظیفه‌اش است، دغدغه فیلم‌های ما را دارد و نه بخش خصوصی که دیگر انتظاری از آن نیست. فرض بگیرید من دوست داشتم فیلم آقای بهنام بهزادی را ببینم و چند روز پیگیری کردم ولی آنقدر سئانس‌ها نامرتب و متغیر در سینماهای پراکنده بود که به سختی توانستم بعد از سه روز آن را ببینم. آیا این توان بالقوه آن فیلم بود؟ مسئله این است، وگرنه کسی نمی‌گوید فیلم‌های با این مدل پرفروش‌های سال بشود. مسئله این است که عدالت رعایت شود و صاحب حداقل‌ها باشیم.

چیزی که در فیلم برایم جالب بود نوع رویکرد درونی شما به بحران‌های یک هنرمند بود، یعنی بجای اینکه دلایل این شکست و یاس رابه مسائل اجتماعی ربط دهید، علل آن را در درون خود هنرمند جستجو کردید.
بله، چون این یک بحران فردی است، بحران خلاقه‌ای که هنرمند دچار آن است به خودش ربط دارد. درست است که مسائل اجتماعی می‌تواند روی آن تاثیر بگذارد و آن را کمرنگ یا پررنگ کند، اما اصل ماجرا چیزی است که هنرمند در درون خود با آن روبروست و این اتفاق می‌تواند در هر دوره و زمانی برای هر فردی رخ دهد. من هم جنبه‌های اجتماعی آن را کم‌رنگ‌تر کردم تا به بحران فردی نزدیک‌تر شوم.

تصویرهای لرزان و سایه‌دار به شدت در خدمت فضای داستان است و بعضی از قاب‌بندی‌ها خیلی گرافیکی و زیباست. این زیبایی‌شناسی شاعرانه پشت قاب‌ها چقدر به شما تعلق دارد و چقدر به همکاریتان با آقای خضوعی‌ابیانه مربوط است؟
قطعا بخش زیادی به آقای خضوعی‌ابیانه برمی گردد. ایشان یکی از باسوادترین فیلمبردارهای ما هستند که با هر فیلم، سلیقه خودشان را عوض می‌کنند. بخشی از آن هم در مرحله دکوپاژ و فیلمنامه توسط من شکل می‌گیرد که حس و حال کلی سکانس‌ها را مشخص می‌کنم، ولی اساسا نقش آقای خضوعی‌ابیانه ورای یک فیلمبردار برای هر فیلمی است و به شدت برای فیلم‌ها انرژی می گذارد. ایشان تسلط کم‌نظیری بر ساختار بصری کل فیلم دارند و هنگام ضبط هر پلان، مدام با این الگوی کلی که در طول پیش‌تولید ساخته  شده، هر پلان را چک می کنند.

استفاده از دو طیف متفاوت رنگی برای حال و گذشته حس خاصی به فیلم بخشیده و رنگ و نور فیلم را شبیه آثار اروپایی کرده است. ایده اش چطور به فکرتان رسید؟
ایده‌اش نتیجه فکر جمعی من و آقای خضوعی ابیانه و بابک کریمی به عنوان طراح صحنه بود. رسیدن به نور و رنگ صحنه در سه مقطع صورت می‌گیرد که شامل طراحی صحنه و لباس، فیلمبرداری و اتالوناژ می‌شود و اگر تکلیف آن در هر یک از این مراحل روشن نباشد فیلم سر و شکل بصری خوبی نخواهد داشت.

گریم هم به خوبی تفاوت دوره‌های زمانی و تغییر احوالات روحی شخصیت‌ها را نشان می‌دهد.
آقای سعید ملکان به عنوان گریمور فیلم، بدون تردید یکی از بهترین‌های سینمای ما هستند و تایید همگانی درباره کارهایشان وجود دارد و با وجود جوان بودن اگر بهترین نباشند حتما از بهترین‌ها هستند، من خوشبختانه شانس این را داشتم که در سه فیلمم با ایشان همکاری کنم.

بازی لیلا حاتمی و شهاب حسینی فوق‌العاده است. آدم به خوبی می‌تواند از پس تک‌تک اجزای صورتشان رنجی را که می‌کشند احساس کند. خیلی حیف شد شهاب حسینی برای این نقش سیمرغ نگرفتند.ایشان کاندید هم نشدند.

به نظرم این یکی از نمونه‌های بدسلیقگی داوری جشنواره است. شما چطور با بازیگرانتان کار می کنید که به چنین بازی‌های خوبی دست می‌یابید؟
من اصلا به اصطلاح بازی گرفتن از بازیگر اعتقاد ندارم. به نظرم این واژه‌ای است که شاید برای نابازیگرها قابل استفاده باشد، اما درباره بازیگر حرفه‌ای واژه نامربوطی است. وقتی بازیگری انتخاب می‌شود مولفه‌هایی شامل فیزیک، جنس رفتار، اندازه ری‌اکشن‌ها و ... را با خود برای نقش می‌آورد.

کارگردان تنها کاری که باید بکند این است که این رفتارها را در حد و اندازه نقش کنترل کند و مثل یک آینه در مقابل بازیگر قرار بگیرد تا او بتواند مدام خودش را ببیند و تصحیح کند. ما به عنوان کارگردان فقط باید آینه‌های با سلیقه‌ای برای بازیگرهایمان باشیم. بعضی بازیگرها خودشان این آینه را دارند و در مقابل هر کارگردانی، هیچگاه از یک حدی پایین‌تر بازی نمی‌کنند، مثل خانم حاتمی که همیشه خوب بازی می‌کنند.

شهاب حسینی هم به نظرم جزء بااستعدادترین بازیگر ها در سن و سال خودش است و در این کار به شدت برای خوب درآمدن نقش زحمت می‌کشید. هر دوی این بازیگران به شدت درباره نقش‌هایشان استرس داشتند و برایشان مهم بود آن را به بهترین شکل انجام دهند و چنین استرسی فقط در آدم‌های موفق دیده می‌شود. بنابراین اگر می‌بینید در بازی‌های فیلم اتفاقی افتاده، نتیجه تلاش فردی بازیگرها بوده و من به عنوان کارگردان فقط سعی کردم با توجه به چارچوب کلی فیلم آنها را هدایت کنم تا در قالب آن کلیت قرار بگیرند و وقتی مجموع پلان‌ها و لحظات کنار هم قرار می‌گیرد بازی یکدستی دیده شود.

حامد ثابت درک خوبی از فضای موسیقی فیلم دارد. چطور با او همکاری کردید و با توجه به اینکه اساسا فیلم درباره یک آهنگساز و نوازنده است، چقدر به تم‌ها و ایده‌های موسیقی از قبل فکر کرده بودید؟
یکی از دوستان فیلمسازم حامد ثابت را به من معرفی کرد و ایشان با وجودی که جوان و کم سن و سال هستن، اما توانایی خوبی دارند. بعد که با هم بیشتر آشنا شدیم دیدم جوان خلاقی است و خیلی جلوتر از سنش است. من از زمان نوشتن به موسیقیدان‌هایی که دچار بحران عاطفی و روحی بودند فکر کرده بودم و قطعاتی را برای راهنمایی آهنگساز در نظر داشتم.

وظیفه کارگردان این است که موسیقی فیلم را به سمت و سویی هدایت کند که در جهت فیلم باشد. من این قطعات را با حامد ثابت مطرح کردم و درمورد آن صحبت کردیم. ما نوعی از موسیقی می‌خواستیم که معرف ذهن امین باشد ولی شنیدنش عذاب‌آور نباشد. چون اگر می‌خواستیم فقط از ذهن امین پیروی کنیم، باید مدام یک سوت ممتد می‌شنیدیم و این مخاطب را اذیت می‌کرد و قابل تحمل نبود، بنابراین سعی کردیم این ذهن آشفته را تلطیف کنیم و المان‌هایی از آن را در دل یک موسیقی دلنشین بکار ببریم.

با توجه به ساختار غیرخطی فیلم چقدر از ایده‌های بهرام دهقانی در تدوین بهره گرفتید؟
به دلیل ارتباطی که با ایشان دارم از همان زمان طرح  و ایده فیلمنامه در جریان کار بودند و موقع نگارش فیلمنامه نظراتی در زمینه تدوین آن می‌دادند و بعد از مونتاژ هم ایده‌های خوبی دادند. مثلا در فیلمنامه صحنه دیدار اولیه رویا و امین در تئاتر بود، اما ایشان پیشنهاد دادند آن را به عنوان آخرین سکانس ببینیم و ایده خیلی خوبی بود.

من در هر سه کاری که با ایشان همکاری داشتم با ایده‌های نویی از طرف ایشان روبرو شدم و اگر ایشان را استاد و معلم خودم می‌دانم فقط یک تعارف نیست بلکه واقعا ایشان چنین حقی بر گردنم دارند. من از همان زمانی که فیلم کوتاه می‌ساختم قدم به قدم چیزهای زیادی درباره کارگردانی، بازیگری، مونتاژ و فیلمنامه‌نویسی از ایشان یاد گرفتم و خیلی مدیونشان هستم.

اگر نکته خاصی است بفرمایید.
می خواستم از آقای ملکان تشکر کنم. اگر حمایت‌ها و کمک‌ها و دوستی‌های او نبود «پرسه در مه» قطعا ساخته نمی‌شد.

 


 

 درباره فیلم حوالی‌اتوبان و کارگردانش
سماجت تمام نشدنی

سعید نعمت اله //--------
اولین بار که سیاوش اسعدی به سمتم آمد و دست داد و پیشنهاد نگارش فیلم نامه حوالی اتوبان را به من داد دریافتم منی که نه آدم بشاشی هستم و نه روابط عمومی بالایی دارم با یک جوان بشاش و پرانگیزه با روابط عمومی بالا طرفم ..حدس همه چیز را زدم الا سماجت و عشق بی پایان ش به فیلم سازی را .. سیاوش اسعدی که چند ماهی ست گرفتاری ها و سر خوردگی ها سبب شده است از او بی خبر باشم سه سال تمام در پشت درهای همیشه بسته وزارت ارشاد بسط نشست تا که بتواند مجوز ساخت حوالی اتوبان را بگیرد .. اما بعد از کسب مجوز بخش سخت تری آغاز شد .. بخش پول و بی پولی . از پدر فرزانه اش قرض گرفت .. ماشین فروخت .. وام گرفت و تا خرخره در قرض فرورفت و سکته قلبی ناقصی را پشت سر گذاشت تا حوالی اتوبان ساخته شود . و حالا حوالی در اکران محدود و سینماهاست و منی که نویسنده آن هستم دلم مثل سیر و سرکه می جوشد که این فیلم بفروشد تا سیاوش بتواند فیلم بعدی اش را بسازد .. چرا که اگر نفروشد او که نه رانت دولتی دارد و نه تهیه کننده دولتی بودجه گردن کلفت بگیر، چگونه فیلم بسازد ؟ او که نه تن به ساخت فیلم سیاسی سفارشی می دهد و نه به کمدی های آبدوغ خیاری ونه کار با تلوزیون و آن شوراهای دست و پا گیر و بی فایده اش . او که در جشنواره گذشته با ناجوانمردی فیلم را از بخش مسابقه اصلی خارج کردند .. او که فیلم ش اجازه دیدن رنگ آن طرف مرزها را ندارد .. او که در صدم ثانیه پایانی هیچ جشنواره ی کسی را ندارد تا جایزه ی برایش اختراع کند و به دستش بدهد اگر فیلمش نفروشد چگونه باید فیلم بسازد؟ باید حوالی اتوبان در همین تعداد محدود سینماهایی که در اختیار دارد و در همین فصل نامطلوب و پرت اکران بفروشد تا سینمای مستقل و کارگردان مستقل پایدار بماند.