شهاب حسینی شایسته سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد است
شهاب حسینی به دلیل تنوع نقش و عملکرد درخشانی که در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر داشته میتواند سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد را دریافت کند.
به گزارش خبرنگار مهر، اگر یکی از ملاکهای اهدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر تنوع نقشهایی باشد که بازیگری ارائه میدهد یا گامی باشد که بازیگری برمیدارد تا از نقشهای قبلی فاصله بگیرد امسال هم سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد جشنواره را باید به شهاب حسینی داد.
بازیگر بااخلاق و بیحاشیهای که کمتر از آنچه توان و استعداد دارد ادعا میکند و بیشتر و به ویژه در سالهای اخیر به واسطه نقشآفرینیهای قانعکنندهاش توانسته به درجه بالایی از بازیگری در سینمای ایران و میان همنسلانش برسد. شهاب حسینی را در جشنواره امسال در فیلمهای سینمایی "آفریقا"، "برف روی شیروانی داغ"، "جدایی نادر از سیمین" و "سوت پایان" دیدیم. او در این فیلمها با کارگردانهای مختلف با توانایی و تجربه متفاوت همکاری کرده اما نتیجه کارش در همه این فیلمها درخشان بود.
حتی در فیلم سینمایی "سوت پایان" که کارگردان نتوانسته بود بازیهایی یکدست از بازیگرانش بگیرد و حتی ضعف بازیگری شامل حال خودش میشد، شهاب حسینی در حاشیه حضور نقش اول فیلم قرار نمیگرفت و واکنشهایی به موقع و درست داشت. در فیلم سینمایی "برف روی شیروانی داغ" حسینی با گریمی متفاوت در قالب جوانی لمپن قرار گرفته بود که در فضایی تیره و پر سوءتفاهم به دنبال منافع خود میگردد.
فیلم "جدایی نادر از سیمین" دومین همکاری این بازیگر با اصغر فرهادی است، در فضای واقعگرای فیلم شهاب حسینی نقش دشوارش را به خوبی بازی کرده، سیمایی عصبی و پرخاشگر از حجت ارائه داده و در عین حال این نقش خاکستری را طوری بازی نکرده که در تماشاگر دافعه ایجاد کند، مخاطب درگیر وضعیت تراژیک این مرد میشود و در صحنههایی برایش دل میسوزاند.
"آفریقا" به کارگردانی هومن سیدی یکی از متفاوتترین فیلمهای این دوره از جشنواره، حس و حالی ویژه دارد و استعداد کارگردان جوانش را نشان میدهد، یکی دیگر از بازیهای خوب حسینی در کارنامه حرفهایاش در این فیلم رقم خورده، بازی در سکوت با کمترین میزان دیالوگ و بیشترین تاثیرگذاری بر مخاطب.
شهاب حسینی در "آفریقا" مانند هر بازیگر بزرگ دیگری بدون این که خود را به رخ بکشد دیده میشود، بدون این که تلاش کند دیده شود در میان بازیگران دیگر که بیشتر از او حرکت و دیالوگ دارند دیده میشود. حسینی موقعیتی تثبیت شده در سینمای ایران پیدا کرده است. گزینهای قابل اعتماد برای طیف مختلفی از کارگردانها است. کیانوش عیاری که بازیگری را به شکلی منحصر به فرد دوست دارد حسینی را برای "خانه پدری" انتخاب میکند.
اصغر فرهادی با تسلطی که در بازی گرفتن دارد به او اعتماد میکند و کارگردانهای جوانی مانند هومن سیدی و نیکی کریمی از تجربه و تواناییاش برای بهتر شدن فیلمهایشان استفاده میکنند. اگر همه تلاش حسینی برای انجام کارهای متفاوت در سینمای ایران دیده شود میتوان امیدوار بود هیئت داوران بدون در نظر گرفتن ملاحظاتی که همیشه در جشنواره فیلم فجر وجود داشته و ناعادلانه و غیرحرفهای است سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد را به حسینی بدهند.
آنها میتوانند این سختکوشی را نادیده بگیرند و بهانه بیاورند که حسینی در جشنواره بیست و هفتم و برای "سوپراستار" و "درباره الی" سیمرغ گرفته و زود است که این افتخار برایش تکرار شود، اما او همچنان بهترین بازیگر جشنواره امسال است، جشنوارهای که بسیاری از نامهایش ضعیفتر از انتظار بودند.
شهاب حسینی در نشست پرسش و پاسخ فیلم "جدایی نادر از سیمین" گفت میخواهد برای مدتی در سینما کمکار شود، این میتواند بهترین انتخاب برای بازیگری باشد که در یک سال گذشته در فیلمهای مختلف بازی کرده، وسواس حسینی برای انتخاب نقشهای ویژه و فاصله گرفتن از سینما میتواند او را دستنیافتنی و تازه نگه دارد، اتفاقی که هر بازیگر بزرگی به آن نیازمند است.
- - - - - - - - - - -
محدثه واعظیپور
کافه سینما-علیرضا خوانساری: جدایی نادر از سیمین هر چند از سر و شکل و فضا (نوع لوکیشن و ایجاد ترکیبی ملایم از طبقهٔ متوسط و فقیر) به چهارشنبه سوری شباهتِ کاملا محسوسی داره...
اما از حیث رویکرد مضمونی و نوع و جنس نگاه و دغدغه، کاملا فیلمی هم راستا با درباره الی ست. منتهی به نظرم این فیلم چند ویژگی برتر نسبت به درباره الی داره (مثلا دغدغهٔ اخلاقیاش در انتها، برای مخاطبهای عام تر و سر به هوا که دغدغهٔ اخلاقیِ موجود در درباره الی و شخصیتها رو متوجه نمیشدند، قابل فهمتر و به نوعی همه فهمتر است) و درباره الی هم چند ویژگی برتر نسبت به این فیلم (یک تعلیق سینوسیِ پایدار، و تنوع شخصیتیِ بشدت پر و پیمان)، که خب البته طبیعی هم هست. قرار نیست فیلمها عینا دربردارندهٔ ویژگیهای مثبتِ همدیگر باشند.
فیلم اما از حیث باز هم اجرای بینهایت ظریف، تکان دهنده و کاربلدانهٔ فرهادی (گفتن از جادوی میزانسنهای فرهادی در محیطهای بسته که دیگر خدای کلیشه هاست)، بازیهای باز هم بسیار درخشانِ بازیگران (بخصوص سوپر بازیِ ساره بیات، و شهاب حسینی و البته دختر نوجوانِ در فیلم - لیلا هم که مثل همیشه عالی و دلنشین است)، شخصیتپردازی و مردمشناسی باز هم بسیار هوشمندانه و عمیق (بخصوص که اینبار آس فرهادی به یک کاراکترِ زن از طبقهٔ فقیر و سنتی جامعه تعلق داره. شهاب حسینی و ساره بیات دو روی یک سکه ان)، و ساختار و جزئیاتِ سنجیدهٔ فیلمنامه و شاخ و برگهایی که در انتها به یک پایانبندیِ بسیار درخشان و هوشمندانه ختم میشه(یک پایانِ باز که عملا بسته ست - برخلافِ مثلا شهر زیبا -. اون جمله ی تلخی که باید از دهانِ دخترک بیرون بیاد، هر اسمی، اهمیتی نداره. کار ما و شخصیت ها پیش از این با این حکایتِ منهدم کننده تمام شده ؛ البته فقط در حیطه ی عمل و نه در جسم و روح)، بشدت مماس با درباره الی (از حیث کیفی) حرکت میکنه. به همین دلیل و با ورود گریزناپذیر بحث «سلیقه» به ماجرا، باید منتظر بود که تماشاگرانِ این فیلم به دو دستهٔ تقریبا برابر تقسیم بشند: دستهای که درباره الی رو بیشتر از این فیلم دوست دارند و دستهای که این فیلم رو از درباره الی بیشتر دوست دارند.
بزرگترین تفاوتِ درباره الی با جدایی نادر از سیمین برای من اما شاید این باشه که در انتهای درباره الی حتی یک قطره اشک هم نریختم، از درون خرد بودم، اما این حس گزندهٔ تلخ از گلوم به صورتِ اشک در چشمهایم پدیدار نشد. احساسم این بود که درد درباره الی رو باید در خودت بریزی و به روی خودت نیاری. اما در انتهای جدایی نادر از سیمین، وقتی شیونهای ساره بیات و خودزنیِ شهاب حسینی رو دیدم، ناخودآگاه قلبم شکست و عضلاتم سست شد، و وقتی دخترکِ مظلوم و بیدفاع رو دیدم که باید بین نادر و سیمین دست به یک انتخاب بزنه و قطراتِ اشکش در مقابل قاضی سرازیر شده، بیاختیار جسم و روحم شکست و از درون رها شدم و بعد از مدتها در سالنی از سینمای ایران گریه کردم؛ بیاراده و بیپرده پوشی. شاید تا پیش از ۳۰ دقیقهٔ انتهایی، مطمئن بودم که درباره الی فیلم محبوب تری برای منه، اما بعدش و در انتها، نه. حالا مرددم و در انتظار تماشای مجدد و یک قضاوت؛ یک قضاوت نه برای عیارسنجیِ این دو، که هر دو همچون روز و شبِ خدا فیلمهایی بزرگاند و پسرانِ یک پدر (درست همچون شکستن امواج و رقصنده در تاریکیِ ون تریر)، که برای تبعیض و لی لی به لالا گذاشتن در گوشهٔ دل خودم.
ستارهای که آرام آمد
شهاب حسینی با یک دهه حضور در سینما و تلویزیون حرکتی بطئی و رو به رشد داشته، او این روزها یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران با کارنامهای قابل اعتنا است.
به گزارش خبرنگار مهر، اواخر دهه 70 زمانی که با پخش برنامه ترکیبی "نیمرخ" و محبوبیت آن تولید برنامههای ترکیبی در تلویزیون رواج پیدا کرده بود در شبکه دو برنامهای روی آنتن میرفت با نام "اکسیژن" که نوجوانها را با مسائل مختلف اجتماعی و خانوادگی آشنا میکرد.
مجری جوان آن برنامه شهاب حسینی بود که چهرهای شرقی و دوست داشتنی داشت، "اکسیژن" به اندازه "نیمرخ" موفق نبود اما سکوی پرتاب برای بازیگر جوانی بود که زمانی سودای فوتبالیست شدن داشت و آن روزها نمیدانست به بازیگری شناخته شده در سینمای ایران تبدیل میشود.
پخش مجموعه "پلیس جوان" به کارگردانی سیروس مقدم و بازی در نقش اصلی این مجموعه مسیر حضور شهاب حسینی را در سینما باز کرد، حسینی در این مجموعه نقش جوانی را بازی میکرد که احساس وظیفه را باید با بحرانهای خانوادگی و محرومیتهایی که از کودکی داشته پیوند میزند و بر ترسها و تردیدهایش پیروز میشد.
یونس (شهاب حسینی) در "پلیس جوان" جوانی آزده دل و عاشق پیشه بود که نشان نمیداد بازیگرش استعداد و توانایی دارد و میتواند فراتر از دیالوگهای پرسوز و گداز مجموعه بگوید. اولین فیلم سینمایی حسینی "رخساره" بود، او در این فیلم باز هم با میترا حجار همبازی بود، بازیگری که در آن مقطع شهرتی بیشتری از حسینی داشت. "رخساره" که با توجه به فضای آن دوران داستانی ویژه را روایت میکرد در اکران عمومی موفق نبود و دیده نشد.
"آدمکها" دیگر فیلم حسینی که در آن نقش جوان اول را بازی میکرد سرنوشتی بهتر از "رخساره" نداشت و دیده نشدن این فیلمها باعث میشد حسینی هم یکی از دهها بازیگر جوانی به نظر برسد که اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 به سینما آمدند و به دلیل آنکه برای بازیگری سینما مناسب نبودند از گردونه بازیگری خارج شدند.
حضور در فیلم سینمایی "واکنش پنجم" در نقشی کوتاه فرصتی بود تا جوان احساساتی "پلیس جوان" خود را به مخاطبان سینما معرفی کند، حسینی در فیلم زنانه تهمینه میلانی نقشی کوتاه بازی میکرد اما خوش اقبال بود که در فضای ضد مرد فیلم! او به اندازه بازیگرانی که نقشهای اصلی را بازی میکردند دیده شد. پس از آن او در فیلم سینمایی "زهر عسل" در کنار مهناز افشار و محمدرضا گلزار بازی کرد.
"زهر عسل" جدی گرفته نشد اما بازی حسینی در نقش جوانی بیمار و با اختلالهای روانی از امتیازهای این فیلم است، "این زن حرف نمیزند" درامی اجتماعی با موضوعی ملتهب بود که حسینی در آن نقشی متفاوت بازی میکرد، او در این مقطع داشت آهسته آهسته از زیر سایه نقشهای مثبت تک بعدی خارج میشد. او نشان میداد که میتواند در میان انبوهی از بازیگران بیشتر دیده شود و مورد توجه قرار بگیرد.
در "شمعی در باد" حسینی در کنار بهرام رادان قرار گرفت، ستارهای که آن روزها شهرت و محبوبیت فراوان داشت اما بازی روان حسینی در این فیلم دیده شد و زیر سایه درخشش رادان قرار نگرفت. حسینی سهم خود را در فیلم داشت، سهمی که با بازیگر نقش اول این درام جوانپسند برابری میکرد. از اوایل دهه 80 حسینی به بازیگری پرکار تبدیل شد، بازیگری با چهره و صدای مطلوب که اگر در فضای درست قرار میگرفت میتوانست نقشآفرینی خوبی داشته باشد.
در مسیری که او میپیمود البته فراز و فرودهایی وجود داشت، حرفهای شدن باعث میشد حسینی از فیلمهایی مثل "الهه زیگورات"، "پیشنهاد 50 میلیونی" یا "پرچمهای قلعه کاوه" سر دربیاورد، اما این تجربهها به او توانایی داد که در فیلمهای متوسط و ضعیف هم حضوری قابل قبول داشته باشد و گاهی به امتیاز فیلمهایی تبدیل شود که ارزش دیدن نداشتند.
شهاب حسینی در این سالها بازیهای خوبی در "غیرمنتظره"، "قتل آنلاین"، "بچههای ابدی" و "محیا" به یادگار گذاشت که بیشتر آنها آن طور که باید دیده نشدند، منتقدان معمولا فیلمهای متوسط را در ارزیابیهایشان جدی نمیگیرند و بازیگرانشان را از خاطر میبرند. در میان انبوهی ستاره خوش سیما و بازیگرانی که انواع تبلیغات و حمایتها را داشتند شهاب حسینی حرکتی بطئی در سینما و تلویزیون داشت و خود استعداد و قابلیتش را اثبات کرد، بیآنکه نیاز به جلوهگریهای مرسوم ستارگان سینما داشته باشد. این میل درونی را میتوان در بازیگری حسینی هم دید، بازی بدون اغراق و تصنع از ویژگیهای کارنامه او است.
در سال 87 دو اتفاق مهم در کارنامه حسینی افتاد، بازی در فیلم سینمایی "درباره الی" و "سوپراستار" نقطه عطفی در کارنامه این بازیگر بود، حسینی که برای بازی در "محیا" دیپلم افتخار به دست آورده بود برای بازی در این دو فیلم سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد را به دست آورد، اما مهمتر از این جایزه نوع بازی او در این دو فیلم بود.
حسینی در "درباره الی" منطبق با واقعگرایی حاکم بر فیلم حرکت کرده و در میان انبوهی بازیگر حرفهای و بازیهای درخشان حضور خود را اثبات میکرد، در "سوپراستار" جنس بازی او منطبق با شخصیت عبوس و تندخوی ستارهای بود که میتوانست نمادی از بسیاری ستارههای بد اخلاق سینمای ایران باشد، حسینی در "سوپراستار" تحول درونی این شخصیت را با عبور از بازی برونگرایانه به بازی درونی نشان میداد.
حسینی در "آناهیتا" دوباره در کنار میترا حجار قرار گرفت، همکاری سوم آنها مانند تجربههای قبلی نبود. هر دو در موقعیتهایی فراتر از آنچه در سال 80 داشتند تلاش کردند در فیلمی که تجربهای متفاوت در سینمای ایران بود نقش خود را به درستی ایفا کنند.
انتظارها از حسینی بعد از "درباره الی" بیشتر شد، او یک سال بعد در "پرسه در مه" فراتر از "درباره الی" رفت و نقش هنرمندی جوان در آستانه خلق هنری و فروپاشی را به خوبی بازی کرد، نقشی که مستحق دریافت سیمرغ بلورین هم میتوانست باشد . حسینی در این فیلم نقشی دشوار را بازی کرد نقشی که میتوانست با درک اشتباه او به یک کاریکاتور تبدیل شود اما او آن را طوری بازی کرد که رنج و جنون یک هنرمند را به تصویر کشید.
حسینی این قدرت را به دست آورده که در برابر بازیگرانی مثل لیلا حاتمی، مریلا زارعی، ترانه علیدوستی و... تواناییهای خود را به رخ بکشد، مسیر حرکت حسینی در سینما و زندگی از هم جدا نیست، او ستارهای متواضع و مردمی است. آنهایی که او را از نزدیک میشناسند خوب میدانند که محبوبیت مردمی او حاصل درخشش در "درباره الی" یا فروش "سوپراستار" نیست. این محبوبیت و شهرت محصول برخورد همراه با فروتنی این بازیگر با مردمی است که ممکن است علاقهای به سینما و بازیگری نداشته باشند.
بازیگری که به واسطه فیزیک و خصوصیات چهرهاش هم میتواند درنقشهای مثبت دیده شود هم قابلیت بازی در نقشهای منفی، پیچیده و چند وجهی را هم دارد بازیگری که میتواند فراتر از آنچه در کارنامهاش دیدهایم و درستی مسیرش را نشان میدهد حرکت کند اگر فرصت همکاری با کارگردانهای شاخص این سینما را به دست بیاورد.او این روزها و در حالی که نزدیک به یک دهه از فعالیتش در سینما میگذرد به گزینهای قابل اعتماد در سینمای ایران تبدیل شده، انتخابی که هم توانایی و استعداد دارد، هم محبوبیت و هم کارنامهای قابل توجه.
حسینی امسال این فرصت را پیدا کرد تا با کیانوش عیاری در فیلم سینمایی "خانه پدری" همکاری کند که اتفاق خوبی برای یک بازیگر است، نگاه متفاوت عیاری به بازیگری میتواند این فرصت را به شهاب حسینی بدهد تا فضایی تازه را در کارش تجربه کند، از سویی دیگر حسینی برای دومین بار بخت همکاری با فرهادی را در "جدایی نادر از سیمین" پیدا کرد.حضور در این دو فیلم و همکاری با دو کارگردان با دو سبک متفاوت میتواند نقاط درخشان تازهای به کارنامه حسینی اضافه کند. شاید سیمرغ بلورین جشنواره امسال به شهاب حسینی برسد.
محدثه واعظیپور
وقتی سکوت آرتیست می شود
«ماهیچ چیزمان واقعی نبود ، به درد هم نمی خوردیم و واقعی نبودیم ، اما رنجی که از هم بردیم واقعی بود.»
دنیا خمامی: «پرسه درمه» پرسه های جوانی است که دراغما به سرمی برد. در دنیای واقعی خود جاری بوده است و اتفاقا هنرمند نابغه ای بوده است اما همه چیز به یکباره به خلا می رسد. خلائی که این بار جذبی درش نیست. او دنبال این بوده است که آهنگسازی باشد که ایده هایش را از خودش بگیرد واقتباس پنهانی یا علنی از آثار دیگران دامنگیرش نشود اما در ورطه ای از زندگی فقط به صدای سوتی می رسد که گوشش را آزار می دهد. اینها را می توان از دیالوگ های ابتدایی اش فهمید.همه چیز تمام شد. شاید همین جاست که پی می بریم به دنیای گذشته. امین پسری است که درکماست و قصد دارد تمام زندگی اش را مرور کند تا ببیند چه شد که به کما رفت؟ حالا از همین جاست که مخاطب به چیزی می رسد به اسم « رابطه ».
«پرسه درمه» پرسه در رابطه است. رابطه ای که مثل یک ظرف شیشه ای شکننده است و هرلحظه است که ترک بخورد و هر لحظه هم ترمیم می شود. سرمای رابطه آنها گاه چنان سوزان می شود که بهرام توکلی با کوبیدن میخ به دیوار توسط رویا (همسرامین) انگار پتکی براعصاب تماشاچی می کوبد و گاه اتصال نگاه های آنها آن چنان گرم است که مانیفست عاشقانه ای را به راه می اندازد و گوشها طنین انداز نوای آن دو و چشم ها خیره نگاهشان می شود.
کمتر پیش می آید موسیقی در این فیلم بشنویم آن زیر صدای پیانو هم که گهگاهی می شنویم یا از تخیل امین است یا نشات گرفته از تک نوازی اوست ، وقتی امین عصبانی می شود انداختن کتاب ها توسط او و صدای گام هایش می شود موسیقی متن که چه به جا نشان از انفصال و فروریختگی یک ارتباط دارد. یا صدای دریا هنگامی که امین سعی دارد به آرامش برسد و افسردگی اش را علاج کند.
«پرسه در مه» یک جور پرسه درفیلم «زندگی دوگانه ورونیکا» اثر کیشلوفسکی نیز هست. خیلی سهل می توان مقایسه کرد سکانسی را که شهاب حسینی با حال بد روی سن پیانو می زند را با سکانسی در «ورونیکا» هنگامی که او اپرا می خواند وحالش در نهایت بد می شود و روی سن می افتد ، یا حتی صحنه های اسلو- فلو فیلم را با صحنه هایی که ورونیکا دراتوبوس نشسته و درخت ها را برعکس و محو می بیند. ما زندگی دوگانه رویا را می بینیم که چگونه در منجلاب یک رابطه می خواهد نفس بکشد و بیرون بیاید و بگوید: بالاخره موفق شدم. او حتی روی صحنه تئاترهم دنبال خلاصی از این دوگانگی است ، فرار از انگ نقش بازی کردن و رسیدن به رنج واقعی که خودش در ابتدای داستان آن را عشق می نامد.
«پرسه درمه» پرسه در سکوت است. بهرام توکلی ژرفای سکوت را به خوبی در فیلم اش به تصویر می کشد. او مخاطبش را از دنیاهایش بیرون می کشد تا به دنیای خودش برساند و این از نظرمن قشنگ ترین خودخواهی یک کارگردان است. اگر بتوانی کسی را با دنیای خودت سرگرم کنی و آرامشش دهی برنده ای. توکلی در «پرسه درمه» با هر چیزی بازی کرده است ، او از جوی و بازی کفش امین با آب حس گرفته است. او از دوش و ریزش آب آن روی دوربین نقش خواسته است ، او از قیژقیژ صدای در کهنه اتاق و لباس های ول و رنگ و رورفته رویا بازی گرفته است. او از خون رل خواسته است. او به سکوت ، دیالوگ داده است ، این برترین هنرمندی اوست ، وقتی دقایقی درفیلم اش دارد که سکوت مطلق است و صدای نفس مخاطب را می تواند بشنود تا فیلم اش را پیش ببرد. دنیای خشک و اغراق آمیز تئاتر با دنیای واقعی و رئال سینما در «پرسه در مه» پیوند زده است . این اتفاق کوچکی نیست هرچند شاید همین موضوع باعث شده شود که بعضی از مخاطبین این فیلم را به اندازه ساخته قبلی کارگردانش دوست نداشته باشند اما به نظرم او آنقدر ماهرانه این ترکیب را انجام داده است که گل درشت جلوه نمی کند و موجب پیشبرد داستان می شود. ما صحنه تئاتر را فقط به این خاطر می بینیم که زندگی دوگانه رویارا ببینیم.
«خیلی خسته کننده است که در گذشته ات زنده باشی اما دنبال دلیل مردنت تو آینده باشی»
«پرسه درمه» قصه تعلیق است قصه میان زمین و هوا بودن ، کمارفتن ، قصه تمام آن چیزهایی که می خواهیم بدانیم اما وقتی دانستیم می بینیم چیزی عایدمان نشده است. قصه دست و پا زدن در رابطه هایمان و اگرها و اماهایمان.
«پرسه درمه» روایت زوج هنرمندی است که درک صحیحی از رابطه و مهم تر از آن ، هنرشان ندارند.
این فیلم خبری از ماشین های رنگین و غذاهای پرلعاب و خانه آن چنانی نیست. همه چیز در این فیلم در متوسط بودن درجا می زند ، تنها یک ماشین مدل بالا می بینیم که آن هم صاحبش استاد موسیقی امین است که هیچ چیز بلد نیست وهنرش دزدی و اقتباسی است.
امین و رویا برای هنر ارزش قایل هستند مثل بهرام توکلی که چون هنر و دغدغه و فلسفه اش را دوست دارد فیل سازی می کند. «پرسه درمه» امضای بهرام توکلی است. یقین دارم دیدنش آرامتان می کند.
نظرسنجی سال 88 فارس از گروهی از طیفهای مختلف اهالی رسانهها شامل صاحبان امتیاز، مدیران مسئول، سردبیران، دبیران صفحات فرهنگی روزنامهها، سایتها و خبرگزاریها، نویسندگان، خبرنگاران و منتقدان سینمایی، به شرح زیر است:
۵۰٪ انتخاب ها در بخش بهترین بازیگر نقش اول شهاب حسینی بوده است .
خواندن انتخاب ها رو به همگی توصیه می کنم ، در ادامه مطلب بخوانید.
در همین رابطه لینک های زیر و نتایج جمع بندی شده :
نویسندگان و منتقدان مجله سی نت بهترین ها و بدترین های جشنواره فیلم امسال را انتخاب کردند و با جمع ارای بدست امده نتایج زیر اعلام شد :
بهترین فیلم:
1 - به رنگ ارغوان / 21 امتیاز
2 - هیچ / 15.5
3 - آتشکار / 13.5
4 - پرسه در مه / 7.55 - هفت دقیقه تا پاییز / 6.5
6 - نفوذی / 6
7 - طهران تهران: روزهای آشنایی / 5.5
8 - ملک سلیمان / 3.5
- طهران تهران: سیم آخر / 3.5
10 - طلا و مس / 3
11 - لطفا مزاحم نشوید / 2.5
12 - شب واقعه / 2
- طبقه سوم / 2
14 - صبح روز هفتم / 1.5
بهترین کارگردانی:
1 - ابراهیم حاتمی کیا (به رنگ ارغوان) / 22.5
2 - عبدالرضا کاهانی (هیچ) / 9.5
3 - بهرام توکلی (پرسه در مه) / 6.5
4 - محسن امیریوسفی (آتشکار) / 6
- احمد کاوری، مهدی فیوضی (نفوذی) / 6
6 - علیرضا امینی (هفت دقیقه تا پاییز) / 5.5
7 - بهرام بهرامیان (آل) / 3
- حسن فتحی (کیفر) / 3
9 - شهریار بحرانی (ملک سلیمان) / 2.5
- طهران تهران: روزهای آشنایی (داریوش مهرجویی) / 2.5
- همایون اسعدیان (طلاومس) / 2.5
بهترین فیلمنامه:
1 - به رنگ ارغوان (ابراهیم حاتمی کیا) / 20
2 - هیچ (حسین مهکام، عبدالرضا کاهانی) / 8
3 - پرسه در مه (بهرام توکلی) / 5.5
4 - نفوذی (احمد کاوری، داود امیریان) / 5
5 - طلا و مس (حامد محمدی) / 4.5
6 - کیفر (علیرضا نادری) / 4
7 - آتشکار (محسن امیریوسفی) / 3.5
8 - لطفا مزاحم نشوید (محسن عبدالوهاب) / 3
9 - هفت دقیقه تا پاییز (محسن طنابنده، علیرضا نادری) / 2
بهترین بازیگر نقش اول زن:
1 - هدیه تهرانی (هفت دقیقه تا پاییز) / 12
- نگار جواهریان (طلاومس) / 12
3 - لیلا حاتمی (پرسه در مه) / 74 - خزر معصومی (به رنگ ارغوان) / 6.5
5 - لیلا حاتمی (چهل سالگی) / 3.5
6 - فاطمه معتمدآریا (صد سال به این سالها) / 3
- پگاه آهنگرانی (طبقه سوم) / 3
8 - مریلا زارعی (کیفر) / 3
بهترین بازیگر نقش اول مرد:
1 - حمید فرخ نژاد (آتشکار) / 17
2 - حمید فرخ نژاد (به رنگ ارغوان) / 16.5
3 - شهاب حسینی (پرسه در مه) / 13.54 - حمید فرخ نژاد (شب واقعه) / 10
5 - محسن طنابنده (هفت دقیقه تا پاییز) / 8
6 - امیر جعفری (نفوذی) / 4.5
7 - مهدی هاشمی (هیچ) / 3.5
8 - هدایت هاشمی (لطفا مزاحم نشوید) / 3
9 - امین حیایی (بیداری رویاها) / 2.5
10 - مصطفی زمانی (کیفر) / 2
بهترین بازیگر نقش مکمل زن:
1 - خاطره اسدی (هفت دقیقه تا پاییز) / 9.5
2 - پانته آ بهرام (هیچ) / 9
3 - نگار جواهریان (هیچ) / 6
4 - شیرین یزدان بخش (لطفا مزاحم نشوید) / 3
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد:
1 - حامد بهداد (هفت دقیقه تا پاییز) / 11.5
2 - حامد بهداد (تسویه حساب) / 8.5
3 - مهران احمدی (هیچ) / 7
4 - رضا بابک (به رنگ ارغوان) / 6.5
5 - کوروش تهامی (به رنگ ارغوان) / 6
6 - حامد بهداد (لطفا مزاحم نشوید) / 3.5
7 - صابر ابر (هیچ) / 3
8 - حامد بهداد (کیمیا و خاک) / 3
9 - هدایت هاشمی (لطفا مزاحم نشوید) / 2
10 - میرطاهر مظلومی (زمهریر) / 1.5
بهترین فیلمبرداری:
1 - پرسه در مه (حمید خضوعی ابیانه) / 11
2 - به رنگ ارغوان (حسن کریمی) / 8
3 - آل (فرشاد محمدی) / 6
4 - هفت دقیقه تا پاییز (علیرضا برازنده) / 4
- ملک سلیمان (حمید خضوعی ابیانه) / 4
6 - چهل سالگی (محمود کلاری) / 3.5
بهترین تدوین:
1 - به رنگ ارغوان (ابراهیم حاتمی کیا، سهراب خسروی) / 8
2 - پرسه در مه (بهرام دهقانی) / 6.5
3 - لطفا مزاحم نشوید (سپیده عبدالوهاب) / 4
4 - هفت دقیقه تا پاییز (هایده صفی یاری) / 3.5
5 - صبح روز هفتم (رضا شیروانی) / 2
بهترین موسیقی متن:
1 - به رنگ ارغوان (فردین خلعتبری) / 7.5
2 - پرسه در مه (حامد ثابت) / 7- ملک سلیمان (چان کونگ وین) / 7
4 - طهران تهران: روزهای آشنایی / 4
5 - کیمیا و خاک (پیمان یزدانیان) / 3.5
- کیفر (فردین خلعتبری) / 3.5
بهترین طراحی صحنه و لباس:
1 - شب واقعه (عباس بلوندی) / 6
2 - به رنگ ارغوان (محسن شاه ابراهیمی) / 5.5
3 - هیچ (عبدالرضا کاهانی) / 4.5
- بیداری رویاها (عباس بلوندی) / 4.5
5 - نفوذی (فرامرز بادرامپور) / 3.5
بهترین چهره پردازی:
1 - هیچ (نوید فرح مرزی) / 9
2 - به رنگ ارغوان (عبدالله اسکندری) / 6
- نفوذی (بابک شعاعی) / 6
4 - آتشکار (محمدرضا قومی) / 3.5
5 - کیفر (سعید ملکان) / 3
بدترین فیلم:
1 - زمهریر (علی رویین تن) / 17.5
2 - تسویه حساب (تهمینه میلانی) / 14
3 - آناهیتا (عزیزالله حمیدنژاد) / 6
4 - آل (بهرام بهرامیان) / 3.5
رده بندی نهایی:
1 - به رنگ ارغوان / 135
2 - هیچ / 81
3 - هفت دقیقه تا پاییز / 67.5
4 - پرسه در مه / 675 - آتشکار / 44.5
6 - نفوذی / 32
7 - لطفا مزاحم نشوید / 26
8 - طلاومس / 25
9 - کیفر / 24.5
10 - شب واقعه / 22.5
11 - ملک سلیمان / 18
12 - طهران تهران: روزهای آشنایی / 13
13 - چهل سالگی / 12.5
13 - بیداری رویاها / 11.5
14 - آل / 11
15 - کیمیا و خاک / 10
- صد سال به این سالها / 10
................................................
منبع: سی نت
***********************
دوستان حتما در ادامه مطلب ریز انتخاب های منتقدان مجله سی نت رو بخونید که تحقیقا میشه گفت هر کس فیلم پرسه در مه رو دیده بازی شهاب حسینی رو به عنوان بهترین انتخاب کرده ...
یک خبر در لینک زیر :
تله فیلم تنگنا در جشنواره اعتیاد و رسانه
ادامه مطلب ...جمع بندی نظرات وبلاگ امیر قادری در مورد بهترین ها و بدترین های جشنواره ...
(( اعداد داخل پرانتز امتیاز است ))
بهترین فیلم :
۱- به رنگ ارغوان (47 امتیاز)
2- طهران : روزهای آشنایی (30)
3- فصل باران های موسمی (15)
4-پرسه در مه (12)
5- هیچ (9)
بهترین کارگردان :
ابراهیم حاتمی کیا (34)
2-داریوش مهرجویی(26)
3-بهرام توکلی (15)
4-مجید برزگر (8)
5-بهرام بهرامیان (4)
بهترین بازیگر نقش اول مرد :
1-حمید فرخ نژاد برای به رنگ ارغوان (47)
2-شهاب حسینی برای پرسه در مه (27)3- محسن تنابنده برای هفت دقیقه تا پاییز و مصطفی زمانی برای کیفر (5)
بهترین بازیگر مکمل مرد :
1- هدایت هاشمی برای لطفا مزاحم نشوید (14)
2- حامد بهداد برای هفت دقیقه تا پاییز (8)
3-فریبرز عرب نیا برای شکلات داغ (6)
بهترین بازیگر نقش اول زن :
1-هدیه تهرانی برای هفت دقیقه تا پاییز (25)
2- نگار جواهریان برای طلا و مس (23)
3-لیلا حاتمی برای پرسه در مه (13)
4-خزر معصومی برای به رنگ ارغوان (10)
5-هنگامه قاضیانی برای بیداری رویاها (9)
بهترین مکمل زن :
1- پانته آ بهرام برای هیچ . برور بغداد و طهران روزهای آشنایی (14)
2-نگار جواهریان برای هیچ(6)
3-شیرین یزدان بخش برای لطفا مزاحم نشوید (4)
بهترین فیلمنامه :
1-ابراهیم حاتمی کیا برای به رنگ ارغوان (15)
2- عبدالرضا کاهانی و حسین مهکام برای هیچ (6)
3- علیرضا نادری برای کیفر(4)
بدترین فیلم :
1- تسویه حساب (17)
2-دموکراسی تو روز روشن (12)
3- چهل سالگی و کیفر (9)
4- زم هریر (6)
5- آناهیتا (5)
بدترین بازیگران :
پوریا پورسرخ (10)
میترا حجار (5)
هر دو برای آناهیتا
بهترین تازه وارد :
مصطفی زمانی
بهترین فیلمبرداری :
حسین جعفری ( به رنگ ارغوان)
بهترین تدوین:
هایده صفی یاری (هفت دقیقه تا پاییز)
و انرژی بخش ترین فیلم جشنواره با اقتدار :
طهران روزهای آشنایی از استاد مهرجویی
بدترین های جشنواره از نگاه منتقدان
در لینک زیر بخونید :
در جشنواره فیلم امسال در مورد پرسه در مه نظرات مختلفی خوندیم و شنیدیم من به وبلاگ امیر قادری (( منتقد )) سر زدم حدود 625 نظر از شروع جشنواره تا پایان و نظرات مردم چه تهرانی ها چه شهرستانی ها چه مردم عادی و چه منتقدان هر کس از نگاه خودش بهترین و بدترین ها رو انتخاب کرده و در مورد فیلم هایی که دیده نظر داده ... من هم هرجا نظری در مورد پرسه در مه بود رو تا جایی که چشمانم یاری کرد خوندم و برای شما در اینجا گذاشتم ... امیدوارم کسانی که فیلم رو دیدند در این وبلاگ هم نظرشون رو در مورد فیلم های شهاب حسینی در جشنواره 28 بنویسند .
برای خوندن نظرات در مورد پرسه در مه به ادامه مطلب مراجعه کنید
منبع نظرات : وبلاگ امیر قادری
ادامه مطلب ...پرسه در مه در تابستان
جواد نوروزبیگی گفت: به زودی برای گرفتن پروانه نمایش اقدام میکنیم و سعی داریم بعد از صحبت با فیلمیران برای نمایش تابستان شرایط را فراهم کنیم. البته فیلم نسبت به نسخه جشنواره تغیر نمی کند.
'پرسه در مه' در بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر جایزه بهترین کارگردانی فیلم های اول و دوم را از ان خود کرد و مورد توجه منتقدان قرار گرفت.
پرسه زنیهای یک ذهن ناآرام
محبوبه افتخاری: امین، مردی جوانی که روی تخت بیمارستان به کما رفته ما را به شنیدن یک قصه دعوت میکند، قصهای که باید بنویسد تا چیزی برای لحظههای آخر زندگیاش داشته باشد. قصهای که قرار است به این سوال او و ما جواب دهد که «امین چرا به کما رفته؟». امین شروع میکند، ما را به صحنه یک تئاتر میبرد،جایی که قرار است رویا را ببینیم، زنی که احتمالا با او نسبتهایی دارد و... چند لحظه از شروع فیلم که میگذرد دیگر نمیتوانی تصویر، دیالوگها و شخصیتها را به حال خودشان رها کنی، هرچقدر سعی میکنی با خودت بگویی بازهم با یک فیلم به اصطلاح روشنفکری دیگر طرفی که آخرش چیزی دستگیرت نمیشود؛ نمیشود. بالا و پایین رفتنهای ذهن امین یقهات را میگیرد،حالا تویی که بیشتر از خودش میخواهی بفهمی گذشته او دقیقا چه شکلی بوده؟ امین کی با رویا آشنا شده؟ کی عاشق شده؟ کی پیچیدگیها و عصیانهای ذهنش او را از یک پیانسیت جوان به یک هنرمند در آستانه جنون تبدیل کرده؟ و.... مرتب با ذهن امین به گذشته دور،گذشته نزدیک و حال میروی و جاهایی هم رویا یقهات را میگیرد تا قصه را از منظر خودش تعریف کند. حالا تو ماندهای و این قصه تودرتو که باید پازلهایش را سر هم کنی. پازلهایی که با روایت پیچیده اما روان و هوشمندانه بهرام توکلی کمکم جایشان پیدا میشود و «عشق»،«نبوغ»، «دیوانگی» و «زندگی» بدجوری همه تو را فرا میگیرد و نمیگذراد از دایره حال رویا و امین بیرون بیایی. فیلمبرداری خضویی ابیانه، موسیقی زیبای متکی بر پیانو یک آهنگساز جوان؛ حامد ثابت و بازی آرام لیلا حاتمی کنار جنونی که شهاب حسینی باورنکردنی خوب اجرایش میکند؛ نمیگذارد «پرسه در مه» از آن فیلمهایی باشد که یادت برود.
این شهاب حسینی دوست داشتنی/بهترین فیلم روی پرده؟!
یادداشت نویسنده سایت سینمای ما بر فیلم محیا
سینمای ما - صوفیا نصرالهی: از بین فیلم های روی پرده همه را دیده بودم به جز "محیا". پوسترهای فیلم و خلاصه داستان و چیزهایی که شنیده بودم هم شوقی در من ایجاد نمی کرد که وقت بگذارم و بروم فیلم را ببینم. از فیلم های روی پرده که با توقع و شناخت و علاقه سراغشان رفتیم چه دیده بودیم که حالا سراغ فیلمی برویم که اشتیاقی هم برای دیدنش نبوده است! اما همین اول باید بگویم که این از آن پیشداوری های نادرست بود.
امروز مجبور بودم مدتی وقت بگذرانم و خب انتخاب اول سینما بود. همه ی فیلم ها را هم که دیده بودم(بعضی از فیلم ها را دو بار هم دیده بودم و دیدنشان برای بار چندم در حکم تیر خلاص بود!) پس انتخابی جز "محیا" باقی نمی ماند. تصور کنید که سانس 12 ظهر، سینما صحرا و سالنی که به جز من حتی یک نفر هم در آن نبود. منتظر بودم که یا فیلم را به خاطر به حدنصاب نرسیدن تماشاگران نشان ندهند و یا نیم ساعتش را که دیدم، خودم خسته شوم و بیرون بیایم. اما خدا را شکر هیچ کدام از این اتفاق ها نیفتاد. فیلم را که در کمال تعجب فقط برای من یک نفر اکران کردند و از آن مهم تر این که یک ربع فیلم که گذشت دیدم چقدر مشتاق دیدن سرانجام داستان هستم. پس تا پایان فیلم نشستم و ساعتم را هم نگاه نکردم. نکته ی انتحاری یادداشت هم اینجاست که بنظرم "محیا" با یک سری اصلاحات و یکدست کردن لحن فیلم می توانست بهترین فیلم روی پرده در حال حاضر باشد. البته همین حالا هم با کمی اغماض صاحب این مقام هست. حالا معلوم می شود که "محیا" چه دارد که دیدنش تجربه ی خوبی است که در این اوضاع می شود توصیه اش کرد.
نکات مثبت
مثبت ترین، مهمترین و بهترین نکته ی "محیا" این است که قصه دارد. شروع و پایان درست و حسابی دارد. مدت هاست که این فاکتور ساده ی فیلم های سینمایی برایمان تبدیل به رویا شده است، این که داخل سینما برویم تا روی پرده داستان زندگی چند تا آدم و چند تا خانواده را ببینیم. "محیا" از همان شروع قصه اش را خوب تعریف می کند. کاری می کند که سرنوشت این دختر و پسر جوان عاشق برایمان مهم شود. وقتی ممکن است داستان عشق و عاشقی طولانی و خسته کننده شود، با شرطی که دختر برای ازدواج می گذارد ریتم قصه را حفظ می کند. و تازه یک سری روابط علت و معلولی در فیلم وجود دارد که به منطق داستان کمک می کند. این که اوایل فیلم در اتاق عمل حال جاوید بد می شود و قضیه ی حساسیتش همه و همه در ادامه به کار فیلم می آیند. شخصیت های فرعی فیلم مثل دختر خاله جاوید و پسردایی محیا کاراکترهای کلیشه ای همیشگی هستند اما خوبی کلیشه ها این است که امتحانشان را پس داده اند و در جای خودشان به درد می خورند. هنوز هم رقبای یک قصه ی عاشقانه، ما را برای دیدن سرنوشت شخصیت های اصلی فیلم کنجکاوتر می کنند.
بعد از قصه می رسیم به بازیگران. "شهاب حسینی" فیلم محیا بهترین شهاب حسینی است که تا حالا دیده ایم. خنده ها و شوخی ها و نگرانی و ابراز احساساتش همه به جا و به اندازه است. معمولا حسینی در نشان دادن احساسات عاشقانه نقش هایش کمی افراط می کند اما در محیا کاملا این قسمت بازی اش کنترل شده و دل نشین است. این جا یک شور و شیطنت مخفی دارد که جذابش می کند. نمونه اش هم وقتی است که محیا شغل اصلی پدر و مادرش را به او گفته و خداحافظی می کند اما جاوید که هنوز حرف محیا را باور نکرده و شوکه هم هست برایش با لبخندی دست تکان می دهد!فکر می کنم یکی از نکاتی که به بازی حسینی کمک کرده قطع نسبتا سریع صحنه ها بوده است. فیلم خیلی سریع از گفت و گوهای جاوید با محیا و بد شدن حالش در اتاق عمل و غسالخانه می گذرد و در نتیجه حسینی مجبور نیست تا بیش از اندازه از اشک و آه کمک بگیرد. این است که شاهد بازی خیلی خوبی از او هستیم.جایزه اش واقعا به حق بوده است.
نکته ی مثبت آخر هم پایان بندی فیلم است. هر پایانی به جز این احتمالا تماشاگر را شاکی و ناامید می کرد. اما حالا شاید پایان خوش ماجرا در نظر بعضی ها سرهم بندی شده یا کلیشه ای باشد اما دقیقا پایانی است که به این فیلم می خورد. پایانی است که تماشاگر را راضی از در بیرون می فرستد. هر اتفاق دیگری که به جز این آخر فیلم می افتاد، باعث می شد تماشاگر احساس شکست کند.
نکات منفی
الهام حمیدی را البته نمی توان کاملا از نکات منفی فیلم به حساب آورد اما معصومیتش کمی توی ذوق می زند. خیلی خنثی نقشش را بازی کرده. حتی در خلوت خودش هم طوری رفتار می کند که حس می کنیم جاوید و کرم برایش فرقی ندارند!
اما منفی ترین نکته ی "محیا" از قضا درست وقتی اتفاق می افتد که فیلم لحن کلیشه ایش را از دست می دهد. درست جایی که فیلم می خواهد در کنار داستانی که تعریف می کند حرف های معناگرا و خوب بزند. اینجا همان قسمت هایی از فیلم است که اگر حذف شود آن وقت با قدرت می توان از "محیا" دفاع کرد و آن را فیلم خوبی دانست. میرطاهر که قرار است مراد جاوید شود آزار دهنده ترین کاراکتر فیلم است. دیالوگ هایش را انگار از کتاب اخلاق مدرسه برداشته اند و مطمئنم در زندگی واقعی به قدر سر سوزنی هم حرف هایش نمی تواند کسی را متحول کند. شخصیت میرطاهر نمونه ی بد استفاده از کلیشه پیر دانا و فرزانه است. مشکل هم اینجاست که همه فکر می کنند اگر پیرمرد مو بلندی در یک روستا زندگی کرد و کلی هم حرف های حکیمانه از حفظ بود، آن وقت پیرفرزانه به حساب می آید. به خدا که برای فرزانگی نه روستا لازم است و نه موی بلند و نه پند و اندرز. حکمت به چیزهای خیلی درونی تری بر می گردد.
و آخرین قسمت منفی فیلم هم به زیبایی شناسی آن بر می گردد. چیزی که اگر وجود داشت فیلم را از حد فعلیش خیلی بالاتر می برد.زیبایی شناسی را خیلی نمی توان توضیح داد. برای تشریح منظورم ارجاعتان می دهم به فیلم "کنعان" و خانه ی مینا. آن خانه و دکور و چیدمان در "کنعان" مفهوم درست زیبایی شناسی است. این جا اما حتی در خانواده جاوید که هم متمول هستند و هم تحصیلکرده، چنین چیزی به چشم نمی خورد.
خلاصه این که اگر نکات مثبت و منفی "محیا " را کنار هم بگذاریم، خوبی هایش بر بدی هایش می چربد و می شود دیدن آن را توصیه کرد. لااقل بعد از دیدن فیلم خسته و عصبانی نیستید. البته توقع زیادی هم نداشته باشید. قرار است یک ساعت و نیم در سالن سینما، داستانی را که شاید بارها هم شنیده اید، یک بار دیگر ببینید و تمام. چیزی از فیلم با شما بیرون نمی آید اما....بعد از قصه های تکراری مادربزرگ هایمان و رسیدن دختر و پسر قصه به هم، خواب های شیرینی می دیدیم. مگر نه؟!
مصاحبه همشهری جوان با شهاب حسینی را از دست ندهید!
جاوید باید دقیقا گام در مسیری بگذارد که همیشه از آن وحشت داشته است، اما حالا میان عشق و ترس باید یکی را برگزیند و تجربه نشان داده است که همواره عشق قدرتی بیش از ترس دارد و عاشقی خود یک تجربه شجاعانه است؛ بنابراین او همین راه را برمیگزیند و به روستایی میرود و 7 مرده را میشوید و کفن میکند.
این مراحل هفتگانه خود نمادی از هفت خوان رستم است که اصطلاحا برای رسیدن به هدفی ارزشمند و بزرگ بیان میشود و در واقع شبیه به سیر و سلوک عارفانه است که سالک در مسیر وصل به معشوق باید طی کند. میرطاهر که در این شغل صاحب جایگاه خاصی است به نوعی راهنما و مرشد جاوید در این سیر و سلوک است که در نهایت خودش به عنوان آخرین مرده به دست جاوید شسته میشود.
محیا با نوع داستانپردازی خود و موقعیت دراماتیکیای که برای قهرمان قصهاش خلق میکند در دو سطح پیش میرود، یکی همین ظاهر قصه و مسائل فرهنگی اجتماعی که در ازدواج جوانان به عنوان موانع و تعصبهای سنتی مطرح است و دیگری که در ساحتی درونیتر و لایه پنهان داستان، پی گرفته میشود نوعی معناگرایی و پرداختن به سیر و سلوک معنوی است که در پس صورت قصه روایت میشود.
جاوید در هر مرحله از این سیر و سلوک با دنیای درونش آشنا میشود و بتدریج بر ترس و ضعفهایش غلبه میکند و گویی شایستگی وصل به معشوق را به دست میآورد، گرچه ماجرای هفت خوان عرفانی در بستر یک فیلم اجتماعی توی ذوق میزند و به عرفان بازیهای مد روز در آثاری که میخواهند معناگرا باشند، نزدیک است. همچنین ساختار فیلم نیز با ورود جاوید به روستا و مردهشویی به دوپارگی اثر منجر میشود که با فضای شهری قصه در تعارض است.
محیا دو ویژگی مثبت دارد، یکی این که روایت روان و قابل قبولی در بیان قصه خود دارد که مخاطب را سرگرم داستان خود میکند و شاید برای بسیاری از مخاطبان عنصر مردهشویی، هیجان و ترسی که در آن نهفته است، شیرین باشد و دیگری بازی خوب شهاب حسینی در این فیلم است.
نوع حرکات دست و صورت و ریاکشنهای حسی در کنار میمیکهای خوبش در موقعیت متضاد و گوناگون روانی در این فیلم باعث درخشش خوب شهاب حسینی در نقش جاوید شده است.
کاراکتر جاوید در فرایند قصه به دلیل تغییرات متعدد موقعیتهای انسانی که شامل ترس، خشم، شجاعت، غم و امید بوده نیازمند توانایی بازیگر در بازنمایی هر یک از حالات و کنشها بود که شهاب حسینی بخوبی از پس نقش برآمد.
وی یکی از آن بازیگران توانایی است که در سالهای اخیر، نقشهای زیبایی را بویژه در «شمعی در باد» ، «مدار صفردرجه» و همین محیا از او دیدیم و شاید بعد از رادان و امین حیایی دیگر نوبت اوست که سیمرغ بگیرد.
در واقع اگر این دو عنصری را که توضیح دادم، از فیلم بگیریم یعنی بازی شهاب حسینی و جذابیت هیجانی مساله مردهشویی و غسالخانه و مرگ، محیا همان قصه تکراری ملودرامهای عاشقانه در سینمای ایران است که چیز تازهای ندارد، البته نباید بیانصافی کرد و وجوه سرگرم کنندگی آن را نادیده گرفت.
موقعیت دراماتیک فیلم و قابلیت داستانپردازی چیز کمی نیست که بسادگی از آن بگذریم بخصوص در موقعیت کنونی که سینمای ایران از نداشتن قصه جذاب، رنج میبرد، اما نمیتوان پذیرفت که محیا یک فیلم معناگراست و بر صرف طرح مساله مرگ، عشق و سیر و سلوک عارفانه میان آن دو نمیتواند تضمین کننده معناگرایی فیلم باشد.
محیا فیلم عاشقانهای است که در فرمی به ظاهر معنایی پوشیده شده و اتفاقا صحنههای مربوط به مردهشویی با ساختار کلی فیلم و تم قصه ناهمخوانی دارد. عجیبتر آنکه در آن روستای کمجمعیت و در آن مدت کوتاه چقدر 7 مرده زود فراهم میشود، گویا آنجا دهکده مردگان است.
محیا به لحاظ معنایی و مضامین درونی که در پس قصه خود میپروراند به 3 نقطه موثر میرسد که نقطه تلاقی آن نهایتا در آدمی ممکن است به تولد انسان تازهای منجر شود. عشق، مرگ و زندگی؛ مفاهیمی که دنیای واقعی آدمی را رقم میزند.
سیدرضا صائمی