درباره فیلم «خانه پدری»؛

درباره فیلم «خانه پدری»؛
آقای عیاری برای رسیدن به خانه ای مادری، خود را زنده به گور نکنید!


سینمای ما - هومن ظریف: در تمامیت طولی وعرضی همه فیلم هایی که بنابر طبع ازمایی فرمالیستی و دگر اندیشانه رهسپار جشنواره ها می شوند،برخی از آثار ،نظیر فیلم خانه پدری جناب کیانوش عیاری،حاصل سوز وسویدای دل کارگردانی وظیفه مند است که حتی دلسوزانه دانستن نگاه او در آخرین اثرش،کمتر از توهین به این هنرمند نیست.چرا که او با بیان هنری،مشحون از احساسات انسانی وبه فراخور اتفاقات روز جامعه،کلید این فیلم را زده است.

کیانوش عیاری بنابرمستند های زمانه،چشم زیبا بین خود را از مفاخر علمی –فرهنگی چون دکتر قریب برمی گیرد و در جزئیات غریب جامعه خویش،غور می کند.با ساخت این فیلم،دل پر عطوفت او ،عقل دوراندیش را ازمصاحبه، مصالحه،مکاتبه،مذاکره ومباحثه های جنجالی رسانه ای باز می دارد،چون بر این باور است که ،با ساخت فیلم ،معجون احساسی و هنری خویش را ساخته است و به عبارتی ساده تر،حرف خود را زده است!

اما کیانوش عیاری باید برای نوشاندن این معجون نیز،خود،آستین همت بالا بزند.آیاهنر هنرمند،اگر دیده نشود،می توان آن را کامل دانست؟هرچند اسم فیلم به راحتی نقدی بر جامعه مرد سالارانه است چرا که پارادوکسیکال مخاطب را به یاد ترکیب «خانه مادری» می اندازد.

آخرین اثرکیانوش عیاری،پرده ار تبعیض در خانواده ها بر می دارد ونگاه تربیتی این فیلم،نباید از صفحه اکران حذف کرد. او،در فیلم خانه پدری اگرچه با انتخاب بازیگرانی چون مهران رجبی،ناصر هاشمی و مهدی هاشمی قصد تلطیف داستانی تلخ را داشته است اما سهمگین و تلخ بودن ماوقع داستان، چنان ردپایی بر صفحه احساس تماشاگر می گذارد که بی هیچ ترفندی نمی توان از مفاهیم گزنده و ارزشمند کارگردان رهایی یافت.

اما نکته مهم در جریان ساخت فیلم خانه پدری رقم خورده است.و آن چیزی نیست جز مشارکت وحمایت ناجی هنر از این فیلم که اگر لبخندی برلبان تماشاگران خود می گذارد،درواقع تلخندی است عمیق وسوزنده درجهت پالایش فرهنگی جامعه.
کارگردان در این فیلم، همچون سخن مشهور سعدی،درشتی ونرمی را به یکدیگر پیوند می زند و چون فاصدی که مرهم نه است،قصد جراحی معضلی اعتقادی و فرهنگی دارد.عیاری، شاید به خاطر همین نگاه روانکاوانه ای که دارد،مجبور به فلش فورواردهایی شده است تا از گذر سال های 1308،1325،1343،1360و1375 تدورخط فکری غیر منطقی وسبوعانه ای را به تصویر بکشد.

در این میان،تماشاگراین اثر،خود به منزله یک متهم ردیف اول و نه صرفا به عنوان بیننده یک اثر انتقادی،سعی در فرار از همذات پنداری با هنرپیشگان فیلم می کند.

اگر موضوع برخورد با بزهکاری یا روابط دگر اندیشانه دختر وپسر، به زحمت و مصلحت سنجی، در دهه اخیر در سینمای ما توانسته است روی پرده سینما ها،بی پرده با مخاطبان هنر هفتم ارتباط برقرار کند،اما آخرین فیلم کیانوش عیاری با دربرگرفتن جاذبه های بصری منتج از نگاه حساس کار گردان به فرش ایرانی وحرمت کانون خانواده،بیشتر، رنجنامه ای است برای سرگذشت دختران وزنان ایرانی.زنانی که در تاریکنای نمور،از تارو پود رویای خویش،قالی و قالیچه ها می بافتند ومی بافند واگرچه حاصل دسترنج ایشان در زیر پای امد وشد محتاج رفوگری می شود،صبورانه، این عشق - بافته های خلوت خویش را چون روز اول ترمیم می کنند.

کیانوش عیاری،به رغم همه فیلم هایی که به آسیب شناسی آشنایی دختران وپسران تاکنون پرداخته اند،در بازه زمانی 80 ساله سعی در تکوین باورهای غلط تربیتی است.تماشاگرفیلم،درفضا وحال وهوای 1308 شمسی،در جریان قتل دختری جوان، به دست پدر متعصب و برادر نوجوان این دختر قرار می گیرد.در همه عناصر خوش رنگ و خوش طرح میزانسن های این فیلم،در کنار قاب های زیبای عیاری،پاره سنگی سرد،تا آخرین نما های فیلم در زمان 1375،حضور سهمناک خویش را ادامه می دهد.همان پاره سنگی که سر دخترک با آن خرد شد و در خانه ای متعلق به میراث فرهنگی باید رنگ فراموشی را به خود ببیند.تنها ذکر این تک جمله فیلم از زبان شهاب حسینی که؛«شاید پدر بزرگم فکر نمی کرد داره جنایت می کنه» نشان می دهد که چگونه تطور یک تفکر در جامعه انجام می شود ودعوت این فیلمساز به ختم به خیر شدن نوع برخورد وتعامل،در سکانس پایانی،امید را از دریچه دید کارگردان، به منصه ظهور وحضور قرار می دهد.امید به دفن همه آن عقاید ی که باعث تباهی چند خانواده در چند نسل می شود ودفن باورهای غلط وجنایت مآبانه در زیر دیوارهای کهنه وفرسوده بناهای فکری گذشته.

فیلم خانه پدری،به عنوان تازه ترین اثر کیانوش عیاری که مشتمل بر 5بخش با تفکیک زمانی وبه صورت فلش فوروارد است بی تردید، تلخ تر از فیلم «بیدارشوآرزو»ی این کارگردان است.اما با این تفاوت ماهوی که بیدارشو آرزو در امتداد زلزله سهمگین بم است و خانه پدری،خود زلزله ای در دل بینندگان خود ایجاد می کند. که صد البته،پس لرزه های این فیلم در دل تماشاگرانش چیزی جز،شفقت،مهربانی وعدالت ،نیست.