اولین نقد جدایی نادر از سیمین

کافه سینما-علیرضا خوانساری: جدایی نادر از سیمین هر چند از سر و شکل و فضا (نوع لوکیشن و ایجاد ترکیبی ملایم از طبقهٔ متوسط و فقیر) به چهارشنبه سوری شباهتِ کاملا محسوسی داره...

اما از حیث رویکرد مضمونی و نوع و جنس نگاه و دغدغه، کاملا فیلمی هم راستا با درباره الی ست. منتهی به نظرم این فیلم چند ویژگی بر‌تر نسبت به درباره الی داره (مثلا دغدغهٔ اخلاقی‌اش در انت‌ها، برای مخاطبهای عام تر و سر به هوا که دغدغهٔ اخلاقیِ موجود در درباره الی و شخصیت‌ها رو متوجه نمی‌شدند، قابل فهم‌تر و به نوعی همه فهم‌تر است) و درباره الی هم چند ویژگی بر‌تر نسبت به این فیلم (یک تعلیق سینوسیِ پایدار، و تنوع شخصیتیِ بشدت پر و پیمان)، که خب البته طبیعی هم هست. قرار نیست فیلم‌ها عینا دربردارندهٔ ویژگیهای مثبتِ همدیگر باشند.

فیلم اما از حیث باز هم اجرای بی‌‌نهایت ظریف، تکان دهنده و کاربلدانهٔ فرهادی (گفتن از جادوی میزانسن‌های فرهادی در محیط‌های بسته که دیگر خدای کلیشه هاست)، بازی‌های باز هم بسیار درخشانِ بازیگران (بخصوص سوپر بازیِ ساره بیات، و شهاب حسینی و البته دختر نوجوانِ در فیلم - لیلا هم که مثل همیشه عالی و دلنشین است)، شخصیت‌پردازی و مردم‌شناسی باز هم بسیار هوشمندانه و عمیق (بخصوص که اینبار آس فرهادی به یک کاراکترِ زن از طبقهٔ فقیر و سنتی جامعه تعلق داره. شهاب حسینی و ساره بیات دو روی یک سکه ان)، و ساختار و جزئیاتِ سنجیدهٔ فیلمنامه و شاخ و برگهایی که در انت‌ها به یک پایانبندیِ بسیار درخشان و هوشمندانه ختم می‌شه(یک پایانِ باز که عملا بسته ست - برخلافِ مثلا شهر زیبا -. اون جمله ی تلخی که باید از دهانِ دخترک بیرون بیاد، هر اسمی، اهمیتی نداره. کار ما و شخصیت ها پیش از این با این حکایتِ منهدم کننده تمام شده ؛ البته فقط در حیطه ی عمل و نه در جسم و روح)، بشدت مماس با درباره الی (از حیث کیفی) حرکت می‌کنه. به همین دلیل و با ورود گریزناپذیر بحث «سلیقه» به ماجرا، باید منتظر بود که تماشاگرانِ این فیلم به دو دستهٔ تقریبا برابر تقسیم بشند: دسته‌ای که درباره الی رو بیشتر از این فیلم دوست دارند و دسته‌ای که این فیلم رو از درباره الی بیشتر دوست دارند.

بزرگ‌ترین تفاوتِ درباره الی با جدایی نادر از سیمین برای من اما شاید این باشه که در انتهای درباره الی حتی یک قطره اشک هم نریختم، از درون خرد بودم، اما این حس گزندهٔ تلخ از گلوم به صورتِ اشک در چشم‌هایم پدیدار نشد. احساسم این بود که درد درباره الی رو باید در خودت بریزی و به روی خودت نیاری. اما در انتهای جدایی نادر از سیمین، وقتی شیون‌های ساره بیات و خودزنیِ شهاب حسینی رو دیدم، ناخودآگاه قلبم شکست و عضلاتم سست شد، و وقتی دخترکِ مظلوم و بی‌دفاع رو دیدم که باید بین نادر و سیمین دست به یک انتخاب بزنه و قطراتِ اشکش در مقابل قاضی سرازیر شده، بی‌اختیار جسم و روحم شکست و از درون رها شدم و بعد از مدت‌ها در سالنی از سینمای ایران گریه کردم؛ بی‌اراده و بی‌پرده پوشی. شاید تا پیش از ۳۰ دقیقهٔ انتهایی، مطمئن بودم که درباره الی فیلم محبوب تری برای منه، اما بعدش و در انت‌ها، نه. حالا مرددم و در انتظار تماشای مجدد و یک قضاوت؛ یک قضاوت نه برای عیارسنجیِ این دو، که هر دو همچون روز و شبِ خدا فیلمهایی بزرگ‌اند و پسرانِ یک پدر (درست همچون شکستن امواج و رقصنده در تاریکیِ ون تریر)، که برای تبعیض و لی لی به لالا گذاشتن در گوشهٔ دل خودم.